The mafia.love P7
*پرش زمانی (داخل عمارت)*
'ویوهیونجین'
داشتم مشغول خوندن برگه ها بودم و روی اون برگه ها تمرکز کرده بودم که با زنگ خرودن گوشیم تمرکزم از روی برگه به گوشیم دادم فلیکس بود
فلیکس : اوردمش بیا پایین
_باشه
فلیکس :کجا بزارمش
_توی اون اتاق(اشاره به اون اتاق)
فلیکس: باشه
بعد از چند مین صدای جیغ شنیدم فهمیدم ا.ت بیدار شده رفتم سراغش دیدم داره بهم التماس میکنه دستشو براش باز کنم.
علامت ا.ت +
علامت هیونجین_
+توروخدابزار برم
_نه نمیشه
+چرا آخه برای چی منو دزدید اوردید ایجا توی این اتاق تاریک هاا (یکم با داد گفت)
ا.ت سرشو پایین انداخت
طنابارو از دستش باز کردم بخاطر صفت بسته بودن دستاش با طناب کبود و بنفش شده بودند
_اگه فکر فرار به ذهنت خطور کنه منم کارهدی بدی میکنم باهات (منظورش از کارهای بد بد)
+باشه من فرار نمیکنم هر چی تو بگی
_خوبه راستی از این به بعد تو خانوم هوانگ ا.ت هستی
+چییی؟
_همینه که گفتم
ا.ت رو تکی اون اتاق تاریک و سرد تنها گذاشتم
به یکی از بادیگارد ها گفت که مواظب باشه ا.ت فرار نکنه...
نظرتون ؟
حمایت؟
کامنت؟
'ویوهیونجین'
داشتم مشغول خوندن برگه ها بودم و روی اون برگه ها تمرکز کرده بودم که با زنگ خرودن گوشیم تمرکزم از روی برگه به گوشیم دادم فلیکس بود
فلیکس : اوردمش بیا پایین
_باشه
فلیکس :کجا بزارمش
_توی اون اتاق(اشاره به اون اتاق)
فلیکس: باشه
بعد از چند مین صدای جیغ شنیدم فهمیدم ا.ت بیدار شده رفتم سراغش دیدم داره بهم التماس میکنه دستشو براش باز کنم.
علامت ا.ت +
علامت هیونجین_
+توروخدابزار برم
_نه نمیشه
+چرا آخه برای چی منو دزدید اوردید ایجا توی این اتاق تاریک هاا (یکم با داد گفت)
ا.ت سرشو پایین انداخت
طنابارو از دستش باز کردم بخاطر صفت بسته بودن دستاش با طناب کبود و بنفش شده بودند
_اگه فکر فرار به ذهنت خطور کنه منم کارهدی بدی میکنم باهات (منظورش از کارهای بد بد)
+باشه من فرار نمیکنم هر چی تو بگی
_خوبه راستی از این به بعد تو خانوم هوانگ ا.ت هستی
+چییی؟
_همینه که گفتم
ا.ت رو تکی اون اتاق تاریک و سرد تنها گذاشتم
به یکی از بادیگارد ها گفت که مواظب باشه ا.ت فرار نکنه...
نظرتون ؟
حمایت؟
کامنت؟
۱۱۱
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.