عشق اولم پارت 3
پارت 3
عشق اولم
_______________________♡︎____________________
یونگی : چان هیون ازت ممنونم که نذاشتی تنها بمونم
چان هیون: نه این چه حرفیه تو و تهیونگ بهترین دوستای من هستید
یونگی : تو خیلی مهربونی چان هیون تو حتی به مامان که هیچ کس نمیشناختش اعتماد کردی تو قلب مهربونی داری
چان هیون : حالا نمیخواد آنقدر از من تعریف کنی ( با خنده)
تهیونگ : دالی ....... پیداتون کردم
چان هیون : واسا ببینم ..... الان میگیرمت تهیونگ
تهیونگ : اگه تونستی منو بگیر
چان هیون : یونگی بدو بگیرش
یونگی : آها گرفتمت چان هیون
چان هیون : قبول نیست
تهیونگ: منو میکشی حالا بگیر ..... و تا تونستم قلقلکش دادم
چان هیون : وای ...... بس ...... بسته ( خنده )
یونگی : خب حالا نوبت منه ...... گیلی گیلی
چان هیون : خیلی نامردید فقط واستید .... جنی بیا با هم یونگی و تهیونگ رو بگیریم
جنی : پسرا خودتونو مرده فرض کنید
تهیونگ و یونگی: الفرار
و یونگی و تهیونگ داشتند میدویدند و منو جنی دنبالشون بودیک که مین جون گفت که غذا حاضره تهیونگ و یونگی واستادند
چان هیون: حی.....حیف که غذا حا.....حاضره وگرنه هر دوتونو با جنی میکشتم
و اون دوتا سریع به طرف خونه رفتند و منو جنی هم رفتیم و همه با هم غذا خوردیم و رفتیم خوابیدیم .....
_______________________♡︎____________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده:민 윤 기
عشق اولم
_______________________♡︎____________________
یونگی : چان هیون ازت ممنونم که نذاشتی تنها بمونم
چان هیون: نه این چه حرفیه تو و تهیونگ بهترین دوستای من هستید
یونگی : تو خیلی مهربونی چان هیون تو حتی به مامان که هیچ کس نمیشناختش اعتماد کردی تو قلب مهربونی داری
چان هیون : حالا نمیخواد آنقدر از من تعریف کنی ( با خنده)
تهیونگ : دالی ....... پیداتون کردم
چان هیون : واسا ببینم ..... الان میگیرمت تهیونگ
تهیونگ : اگه تونستی منو بگیر
چان هیون : یونگی بدو بگیرش
یونگی : آها گرفتمت چان هیون
چان هیون : قبول نیست
تهیونگ: منو میکشی حالا بگیر ..... و تا تونستم قلقلکش دادم
چان هیون : وای ...... بس ...... بسته ( خنده )
یونگی : خب حالا نوبت منه ...... گیلی گیلی
چان هیون : خیلی نامردید فقط واستید .... جنی بیا با هم یونگی و تهیونگ رو بگیریم
جنی : پسرا خودتونو مرده فرض کنید
تهیونگ و یونگی: الفرار
و یونگی و تهیونگ داشتند میدویدند و منو جنی دنبالشون بودیک که مین جون گفت که غذا حاضره تهیونگ و یونگی واستادند
چان هیون: حی.....حیف که غذا حا.....حاضره وگرنه هر دوتونو با جنی میکشتم
و اون دوتا سریع به طرف خونه رفتند و منو جنی هم رفتیم و همه با هم غذا خوردیم و رفتیم خوابیدیم .....
_______________________♡︎____________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده:민 윤 기
۶.۲k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.