پارت ده و یازده
ات نشست روی مبل کوک روش خیمه زدو گف
کوک میدونی چن وقته طعم لباتو نچشیدم سرو کرد به بو.. سیدنس و سرو کرد به مارک گذاشتن بعدس ات رو بلند کرد گف
کوک دلم برات تنگ سده بود عزیزم
ات منم ات محکم کوک رو بغل کرد
کوک میگم
ات بگو
کوک یه شوال بچگونه
ات بگو خرگوش
کوک میسه پیسم بوخابی لحن بچگونه
ات ووییییییی خدا قیافشو چقد کیوته باسه
کوک اخجوننننن
کوک تت رو براد استایل بغل کزد و گذاشتس روی تخت و کوک هم پیسس خوابید نصف شب بارون زد رعد برق زد ات از خواب پرید کوک ه همینطور البته با جیغ ات
کوک چیشده نگران
ات محکم کوک رو بغل کردو گف
ات میترسم بغض میترسم بغض
کوک اوخیی کوچولوثوو نترس رو لبای ات به بوسه کاست و بغلس کردو خوابید
کوک ویو باید تا یجایی برسونمش بعدش کارمو بکنم
صبح میدونست ات بیدار نیس رفت پیش پدر مادر ات و خودش
کوک سلام برخانواده
م ت و م ک سلام
پ ت پ ک سلام
پ ت کوک وسرم میخوام یچیزی رو باهاتون درمیون بزاریم
کثک باشه بگید
پ ک تو و ات باید باهم ازدواج کنید
کوک جاننننننننننننن باشههههههه خودس راضیه
پ ت متمعنی
کوک اره خودش بهم گف میشه باهاتون هماهنگ کنم واسه شب
پ ک اره
کوک یه مامه براس نوشت و گفت اون لباس ست باهاسو بپوشه
ات ویو بیدار سدم دیدم کوک نیس دیدم نامه نوسته
نوشته: سلام عزیزم ان من یه بسته توی اتاق برات گذاشتم لباس و لوازم هستن شب ساعت ۸به این اپرس بیا
ات جریان چیه ولش رفتم صبحونه درست کنم میبینم درست کرده شرو کردم خوردن یه چرت دثبارهزدم ساعن شش بود رفتم همام ساعت شسو نیم شد رفتم لباسارو پوسیدم ارایس کردم و به ادرس رفتم
پارت یازده
فلش بک به ساعت دو ظهر
م ت خب کجاهارو ما خانما تزیین کنیم
م ک اینجا بریم
پ ت اره برید
اماده کردن
ساعت هفتو نیم
کوک بابا لباسم خوبه
م ک عزیزم داری داماد میسی بغص
کوک با شصتش اسکای مامانسو پاک کردو گف
کوک خونه بقلیماا
باهم خدیدن
م ت ات اومدددد
کوک یهو جلو ات طاهر سد
ات جیغغغ
کوک عه خواهرم تو باغ هستیماااا
ات چقد اینجا قشنگه
کوک دمبالم بیا
بردتش وسط باغ زانو زد جلوش و گف
کوک حاضری با من ازدواج کنی
ات واییییی اره
کوک حلقه رو توی دست ات گذاشت و همنین ات حلقه رو توی
دیت کوک گذاشت
کوک ات رو بوسید که خانواده پیدا شد
پ ت، پ ک، م ت و م ک گفتن مبارک باشه
ات واییی
کوک افتخار رقص میدهی
ات بله میدهم
بعد رقص
رفتن خانه
ات و کوک دعواشون شده بود بعدش ات
ات اخخخخ سرم محکم سرشو گرفت و فشار میداد تا اینکه یهو
یهو ات دستاش سل شد از فسار عصبی بیهوش شد و نبضش هی کمتر و کمتر میشد
کوک اتتتت اتتت گریهههه
بغلش کرد بردتس دکتر
دکتر نبصش کمه دستگاه شک رو بیارید
کوک ببرون شیسه داشت از استرس میمرد و گریه میکرد
دکتر۱۲٠ نشد
دکتر۱۵٠ نشد
دکتر۲٠۲٠ نشد
دکتر برای اخرین بار۳۳٠ شد بیمار برگشت
کوک اتتتتتت
دکتر خانم حالشون خوبه دیگه نباید یه اعصبانیت سرشرداد بزنید قلبش بشکنه بعد از اون طرف دوباره بیاین جم کنید بحسو دوباره حابش اینطثریو مرگ میشه
کوک ممنونممم گریه
کوک اومد داخل
کوک ات عزیزم نمیخوای پاشی داری جون بخ لبم میکنی گریه
کوک میدونی اگه اونروز که اولین بار دیدمت عاشق اون خوشگلیت سدم گریه
کوک ات عزیزم بیدار سو گریه
کوک سرشو توی دستاس گذاست و گریه میکرد
تا اینکه
کوک میدونی چن وقته طعم لباتو نچشیدم سرو کرد به بو.. سیدنس و سرو کرد به مارک گذاشتن بعدس ات رو بلند کرد گف
کوک دلم برات تنگ سده بود عزیزم
ات منم ات محکم کوک رو بغل کرد
کوک میگم
ات بگو
کوک یه شوال بچگونه
ات بگو خرگوش
کوک میسه پیسم بوخابی لحن بچگونه
ات ووییییییی خدا قیافشو چقد کیوته باسه
کوک اخجوننننن
کوک تت رو براد استایل بغل کزد و گذاشتس روی تخت و کوک هم پیسس خوابید نصف شب بارون زد رعد برق زد ات از خواب پرید کوک ه همینطور البته با جیغ ات
کوک چیشده نگران
ات محکم کوک رو بغل کردو گف
ات میترسم بغض میترسم بغض
کوک اوخیی کوچولوثوو نترس رو لبای ات به بوسه کاست و بغلس کردو خوابید
کوک ویو باید تا یجایی برسونمش بعدش کارمو بکنم
صبح میدونست ات بیدار نیس رفت پیش پدر مادر ات و خودش
کوک سلام برخانواده
م ت و م ک سلام
پ ت پ ک سلام
پ ت کوک وسرم میخوام یچیزی رو باهاتون درمیون بزاریم
کثک باشه بگید
پ ک تو و ات باید باهم ازدواج کنید
کوک جاننننننننننننن باشههههههه خودس راضیه
پ ت متمعنی
کوک اره خودش بهم گف میشه باهاتون هماهنگ کنم واسه شب
پ ک اره
کوک یه مامه براس نوشت و گفت اون لباس ست باهاسو بپوشه
ات ویو بیدار سدم دیدم کوک نیس دیدم نامه نوسته
نوشته: سلام عزیزم ان من یه بسته توی اتاق برات گذاشتم لباس و لوازم هستن شب ساعت ۸به این اپرس بیا
ات جریان چیه ولش رفتم صبحونه درست کنم میبینم درست کرده شرو کردم خوردن یه چرت دثبارهزدم ساعن شش بود رفتم همام ساعت شسو نیم شد رفتم لباسارو پوسیدم ارایس کردم و به ادرس رفتم
پارت یازده
فلش بک به ساعت دو ظهر
م ت خب کجاهارو ما خانما تزیین کنیم
م ک اینجا بریم
پ ت اره برید
اماده کردن
ساعت هفتو نیم
کوک بابا لباسم خوبه
م ک عزیزم داری داماد میسی بغص
کوک با شصتش اسکای مامانسو پاک کردو گف
کوک خونه بقلیماا
باهم خدیدن
م ت ات اومدددد
کوک یهو جلو ات طاهر سد
ات جیغغغ
کوک عه خواهرم تو باغ هستیماااا
ات چقد اینجا قشنگه
کوک دمبالم بیا
بردتش وسط باغ زانو زد جلوش و گف
کوک حاضری با من ازدواج کنی
ات واییییی اره
کوک حلقه رو توی دست ات گذاشت و همنین ات حلقه رو توی
دیت کوک گذاشت
کوک ات رو بوسید که خانواده پیدا شد
پ ت، پ ک، م ت و م ک گفتن مبارک باشه
ات واییی
کوک افتخار رقص میدهی
ات بله میدهم
بعد رقص
رفتن خانه
ات و کوک دعواشون شده بود بعدش ات
ات اخخخخ سرم محکم سرشو گرفت و فشار میداد تا اینکه یهو
یهو ات دستاش سل شد از فسار عصبی بیهوش شد و نبضش هی کمتر و کمتر میشد
کوک اتتتت اتتت گریهههه
بغلش کرد بردتس دکتر
دکتر نبصش کمه دستگاه شک رو بیارید
کوک ببرون شیسه داشت از استرس میمرد و گریه میکرد
دکتر۱۲٠ نشد
دکتر۱۵٠ نشد
دکتر۲٠۲٠ نشد
دکتر برای اخرین بار۳۳٠ شد بیمار برگشت
کوک اتتتتتت
دکتر خانم حالشون خوبه دیگه نباید یه اعصبانیت سرشرداد بزنید قلبش بشکنه بعد از اون طرف دوباره بیاین جم کنید بحسو دوباره حابش اینطثریو مرگ میشه
کوک ممنونممم گریه
کوک اومد داخل
کوک ات عزیزم نمیخوای پاشی داری جون بخ لبم میکنی گریه
کوک میدونی اگه اونروز که اولین بار دیدمت عاشق اون خوشگلیت سدم گریه
کوک ات عزیزم بیدار سو گریه
کوک سرشو توی دستاس گذاست و گریه میکرد
تا اینکه
۲۰.۸k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.