رمانBlack & White پارت 16
بعد دوباره کمک کردم دراز کشید گفت یونا کجاست گفتم اون وقتی تو این جور شدی اونقدر گریه کرد که شوگا برد اتاقش گفتم باشه بعد گفت میشه کمکم کنی برم حموم گفتم باشه بعد کمکش کردم بردم حموم گفت دیگه میتونم فقط وایسا لباسم رو در بیارم بعدم بهت گفتم باشه بعد در آوردن لباساش در رو کمی باز کرد لباساش رو داد بعد اونارو گرفتم بردم پایین دادم دست خدمتکار گفتم بیا اونارو دادم رفتم بالا لباساش رو از کمد برداشتم گذاشتم رو تخت بعد نشستم رو تخت ۵ دقیقه بود با گوشیم ور میرفتم که یهو در باز شد سانا از حموم اومد بیرون بعد گفتم الان چطوری گفت خوبم بعد گفت برو بیرون لباسام رو بپوشم گفتم باشه رفتم بیرون از اتاق گفتم وقتی تموم شدی صدا کن بیام گفت باشه بعد ۵ دقیقه گفت میتونی بیای رفتم تو لباس هاشو پوشیده بود میخواست موهاش رو شونه بزنه من زود شونه رو از دستش گرفتم گفتم بده من بکنم اول گفت نه نمیخواد با اسرار ازش گرفتم داشتم موهاشو شونه میزدم بعد با کش بستم موهاشو چرخید رو به هم گفت ممنون منم یه لبخند زدم گفتم خواهش.....
۴۱.۳k
۱۴ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.