قسمت نوزدهم😓
قسمت نوزدهم😓
اوستاد فاطیما یه آبنبات از جیبش در آودو به سمت رضا گرفت و گفت:بگیر گشنه ی سومالی😐
رضا:اهههههه دستت درد نکنه😀
علی به آبنباتی که تو دستش بود نگاه کرد و اونو توی دهنش گذاشت😆
دیانا:اوستاد:grinning_face:
فاطیما:میشنوم:/
دیانا:اینجا خیلی خسته کنندس میشه با فرمانده یو چان بحرفی مارو ببره یه جایی😆
فاطیما:نع:/
دیانا: °^°
دسته اوستاد فاطیما رو کشیدمو گفتم اوستاد بیا از اینجا بریم کارت دارم😆
اوستاد فاطیما به همراهم اومد
دیانا: اوستاد 😐 یه ایده میدی برا کشتن عارفه😀
اوستاد فاطیما: بکشش:/به همین سادگی:/
دیانا:اهههههه اوستاد چه باور نکردنی اصلا به ذهن خودم نرسید😆
عارفه: کشتن؟😀
منو اوستاد فاطیما سرمونو به طرف عارفه برگردوندیم وای یعنی تموم این مدت پشتمون بودO___o
اوستاد فاطیما:آره آره...نه نه نه چه کشتی چی میگی؟:/
دیانا:آره آره خل شدی چیزی نیست
دسته اوستاد فاطیما رو کشیدمو به طرف اتاقم بردم😀
دیانا:اوستاد شانس آوردیم ویلا میفهمید میخوایم بکشیمش😸
بهاره:کیو؟:/
ادامه دارد 😸
اوستاد فاطیما یه آبنبات از جیبش در آودو به سمت رضا گرفت و گفت:بگیر گشنه ی سومالی😐
رضا:اهههههه دستت درد نکنه😀
علی به آبنباتی که تو دستش بود نگاه کرد و اونو توی دهنش گذاشت😆
دیانا:اوستاد:grinning_face:
فاطیما:میشنوم:/
دیانا:اینجا خیلی خسته کنندس میشه با فرمانده یو چان بحرفی مارو ببره یه جایی😆
فاطیما:نع:/
دیانا: °^°
دسته اوستاد فاطیما رو کشیدمو گفتم اوستاد بیا از اینجا بریم کارت دارم😆
اوستاد فاطیما به همراهم اومد
دیانا: اوستاد 😐 یه ایده میدی برا کشتن عارفه😀
اوستاد فاطیما: بکشش:/به همین سادگی:/
دیانا:اهههههه اوستاد چه باور نکردنی اصلا به ذهن خودم نرسید😆
عارفه: کشتن؟😀
منو اوستاد فاطیما سرمونو به طرف عارفه برگردوندیم وای یعنی تموم این مدت پشتمون بودO___o
اوستاد فاطیما:آره آره...نه نه نه چه کشتی چی میگی؟:/
دیانا:آره آره خل شدی چیزی نیست
دسته اوستاد فاطیما رو کشیدمو به طرف اتاقم بردم😀
دیانا:اوستاد شانس آوردیم ویلا میفهمید میخوایم بکشیمش😸
بهاره:کیو؟:/
ادامه دارد 😸
۱.۶k
۲۶ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.