دزیره ویکوک
_ پیدا کردن واحد خالی اونجا سخته، من از هجده سالگی که
از خونه ی پدرم خارج شدم رفتم به مارسی چون مادرم
فرانسوی بود تونستم راحت تر واحد بگیرم، پنج سال بعدش
هیوری بهم زنگ زد و گفت پسر دوستش یه جای امن مثل
هبیتیت نیاز داره.
_ پس اینطوری همخونه شدین؟
جونگکوک سرش رو به تایید تکون داد و به سمت مادرش
برگشت اما با نگاه خیره و عجیب تهیونگ روبرو شد. برای یک
لحظه نفس کشیدن براش سخت شد، آب دهانش رو قورت داد
و خواست چیزی بگه که تهیونگ رو به جیهوپ کرد و گفت:
_ پس... تو هم مثل جیمین خودت و با سیگار خفه کردی؟
لبخند ریزی روی لب جیهوپ نشست، درست همونطور که اون
سیگاری بودن جیمین رو فهمیده بود تهیونگ هم سیگاری
بودن جیهوپ رو فهمیده بود.
_ فکر کنم همینطوره.
خانوم جئون سرش رو به تاسف تکون داد و سینی و فنجون
های خالی رو برداشت:
_ شما پسرا تو دنیای خوبی زندگی نمیکنین، دنیا این و
میدونه و واسه همین داره واستون سخت ترش میکنه، میدونین
چی بدترش کرده؟ شما دارین به زندگی تو این دنیا عادت
میکنین.
آهی کشید و با سینی به آشپزخونه رفت و هر چهار نفر رو تنها
گذاشت.
جیهوپ با به یاد آوردن اتفاقی که برای تهیونگ افتاده بود،
نگاهش کرد و گفت
_ اوه کیم تهیونگ شی... فوت همسرت رو تسلیت میگم،
امیدوارم در آرامش باشه.
تهیونگ سرش رو تکون داد و لبخند تلخی زد:
_ ممنونم هوسوکا.
_ جریان بیمارستان چیه؟
جیهوپ که نمی خواست جونگکوک رو بیش از حد درگیر
زندگی خودش کنه، لبخندی زد و گفت:
_ خب من امروز رسیدم خونه و فهمیدم قرص هام و یادم رفته
توی راه داروخانه بودم که حالم بد شد.
جیمین که فهمید جیهوپ دروغ میگه با تعجب نگاهش کرد اما
حرفی نزد، جیهوپ لبخند مرموزی زد و ادامه داد:
_ توی بیمارستان که چشمام و باز کردم، با یه پسر فوق العاده
سکسی و زیبا روبرو شدم.
جونگکوک با شنیدن حرف جیهوپ با تعجب خندید و گفت: _
وای جیمینا... تو رو میگه؟
جیمین که از حرف جیهوپ متعجب بود با دهان نیمه باز
نگاهش کرد:
_ من؟
_ و از اون موقع تا حاال در تالشم تا شماره اش رو بگیرم.
جیمین با بهت خندید و گفت:
_ تو دیوونه ای چیزی هستی؟
جیهوپ صاف سر جاش نشست و به سمت جونگکوک برگشت:
_ آقای جئون بهش بگو.
جونگکوک نفس عمیقی کشید عینکش رو صاف کرد و گفت:
_ جی جی همجنسگراست!
جیمین با ابروی باال رفته نگاهش کرد و گفت:
_ خب آقای جی جی، باید بگم من نه تنها شماره ندارم بلکه
همجنسگرا هم نیستم
جیهوپ با شیطنت لیسی به لبش زد و یکی از ابروهاش رو باال
داد:
_ خواهیم دید آقای پارک.
تهیونگ که عادتی به اینطور بحث ها نداشت بلند شد و رو به
جیمین کرد:
_ بریم جیمینا، خانوم جئون باید استراحت کنه همسرش کمتر
از یک ساعت دیگه میاد.
از خونه ی پدرم خارج شدم رفتم به مارسی چون مادرم
فرانسوی بود تونستم راحت تر واحد بگیرم، پنج سال بعدش
هیوری بهم زنگ زد و گفت پسر دوستش یه جای امن مثل
هبیتیت نیاز داره.
_ پس اینطوری همخونه شدین؟
جونگکوک سرش رو به تایید تکون داد و به سمت مادرش
برگشت اما با نگاه خیره و عجیب تهیونگ روبرو شد. برای یک
لحظه نفس کشیدن براش سخت شد، آب دهانش رو قورت داد
و خواست چیزی بگه که تهیونگ رو به جیهوپ کرد و گفت:
_ پس... تو هم مثل جیمین خودت و با سیگار خفه کردی؟
لبخند ریزی روی لب جیهوپ نشست، درست همونطور که اون
سیگاری بودن جیمین رو فهمیده بود تهیونگ هم سیگاری
بودن جیهوپ رو فهمیده بود.
_ فکر کنم همینطوره.
خانوم جئون سرش رو به تاسف تکون داد و سینی و فنجون
های خالی رو برداشت:
_ شما پسرا تو دنیای خوبی زندگی نمیکنین، دنیا این و
میدونه و واسه همین داره واستون سخت ترش میکنه، میدونین
چی بدترش کرده؟ شما دارین به زندگی تو این دنیا عادت
میکنین.
آهی کشید و با سینی به آشپزخونه رفت و هر چهار نفر رو تنها
گذاشت.
جیهوپ با به یاد آوردن اتفاقی که برای تهیونگ افتاده بود،
نگاهش کرد و گفت
_ اوه کیم تهیونگ شی... فوت همسرت رو تسلیت میگم،
امیدوارم در آرامش باشه.
تهیونگ سرش رو تکون داد و لبخند تلخی زد:
_ ممنونم هوسوکا.
_ جریان بیمارستان چیه؟
جیهوپ که نمی خواست جونگکوک رو بیش از حد درگیر
زندگی خودش کنه، لبخندی زد و گفت:
_ خب من امروز رسیدم خونه و فهمیدم قرص هام و یادم رفته
توی راه داروخانه بودم که حالم بد شد.
جیمین که فهمید جیهوپ دروغ میگه با تعجب نگاهش کرد اما
حرفی نزد، جیهوپ لبخند مرموزی زد و ادامه داد:
_ توی بیمارستان که چشمام و باز کردم، با یه پسر فوق العاده
سکسی و زیبا روبرو شدم.
جونگکوک با شنیدن حرف جیهوپ با تعجب خندید و گفت: _
وای جیمینا... تو رو میگه؟
جیمین که از حرف جیهوپ متعجب بود با دهان نیمه باز
نگاهش کرد:
_ من؟
_ و از اون موقع تا حاال در تالشم تا شماره اش رو بگیرم.
جیمین با بهت خندید و گفت:
_ تو دیوونه ای چیزی هستی؟
جیهوپ صاف سر جاش نشست و به سمت جونگکوک برگشت:
_ آقای جئون بهش بگو.
جونگکوک نفس عمیقی کشید عینکش رو صاف کرد و گفت:
_ جی جی همجنسگراست!
جیمین با ابروی باال رفته نگاهش کرد و گفت:
_ خب آقای جی جی، باید بگم من نه تنها شماره ندارم بلکه
همجنسگرا هم نیستم
جیهوپ با شیطنت لیسی به لبش زد و یکی از ابروهاش رو باال
داد:
_ خواهیم دید آقای پارک.
تهیونگ که عادتی به اینطور بحث ها نداشت بلند شد و رو به
جیمین کرد:
_ بریم جیمینا، خانوم جئون باید استراحت کنه همسرش کمتر
از یک ساعت دیگه میاد.
۵.۴k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.