زندگی رویایی:پارت۴
زندگی رویایی:پارت۴
کوک گفت
-برو دفترم استراحت کن که بریم عمارت من
+آخه..
-آخه ماخه نداریم برو منم به ایدا میگم حواسش به بچه ها باشه میام پیشت تو برو دفتر تا برم وسایلم رو از کلاس بیارم
+اوک (لبخند)
ویو ایدا :
داداشم که بهش زنگ زدن گفت حواسم به بچه ها باشه و رفتم ا.ت هم نبود فک کنم پیش همن
رفتم سر جای داداشم نشستم و حواسم به بچه ها بود یهو یکی از بچه های کلاس گفت
:بچه ها استاد همسر داره واقعا؟؟
(اون دختره که با عشوه با کوک حرف میزد اسمش کاترین که کوک رو دوس داره علامتش*)
*فک نکنم همسر داشته باشه حتما با یکی از دخترای هرزه ی بار خوابیده
ایدا گفت(علامتش÷)
÷فک کنم کاترین همه دخترا رو عین خودت هرزه میبینی جالبه یه جوری حرف میزنی که انگار نه انگار توهم هرزه ای و هر روز زیر یه نفری تازه یه جوری حرف نزن که انگار کسی نمیدونه پ.رده نداری
کاترین دیگه حرفی نزد و با حرص نگام میکرد منم به یه ورم بود.. ایش دختره هرزه
یهو در باز شد داداشم آمد داخله فک کنم ا.ت چیزیش شده آمد گفت
-بچه ها من تو دفتر کار واجبی دارم مجبورم برم شما هم طراحیتون رو بکشید بدین ایدا به من بده
بعد امد سمت میز منم کنارش بودم یواش کتم ÷ا.ت چیزی شده اوپا
-نه فقط پریوده تو دفتر داره استراحت میکنه منم میخوام ببرمش خونه
یهو یه لبخند شیطونی زدم گفتم
÷اوپا مطمئنی بخاطر یه چیز دیگه نیست؟؟
-ایدا فک نکنم بهت ربط داشته باشه عزیزم
÷یاا اوپا..
-چیه
÷حواست به ا.ت باشه هربار پریود میشه احساسی میش...
یهو کوک رید وطس حرفم و گف
- ایدا خبر دارم میدونم خیلی احساسی و حساس و نیاز داره یکی پیشش باشه خبر دارم
÷اوک بابا فقط چون نگرانشم گفتم
-ایدا اشکالی نداره میفهمم نگرانشی منم نگرانشم الانم باید ببرمش خونه
(دوستان یه نکته کوک. تنهایی تو عمارتش زندگی میکنه کسی باهاش زندگی نمیکنه )
÷اوک اوپا برو
کوک پیشونی ایدا رو بوسید و خدافظی کردی باهاش
ویوکوک:
ایدا زیادی نگران ا.ت بود بهش حق میدم ایدا و ا.ت باهام خیلی صمیمین...
رفتم سمت دفتر دید ا.ت رو مبل نشسته و حواسش اصلا به من نبود آمدم داخل و در دفتر رو بستم رفتم سمتش لبشو بوسیدم گفتم
-چی ذهن دوس دخترم رو پر کرده؟
+هیچ
کوک آمد نشست رو مبل و ا.ت رو گذاشت رو پاش
-میتونی هرچیزی که اذیتت کرده رو بگی بهم!
+میدونم ولی کوک ببین نمیتونم چرا ولی دوست دارم اینا رو بدونی
-چیا؟؟
+هرچی بشه تو تنها مردی هستی که من عاشقشم و حاضرم جونمم براش بدن
-چ..
کوک گفت
-برو دفترم استراحت کن که بریم عمارت من
+آخه..
-آخه ماخه نداریم برو منم به ایدا میگم حواسش به بچه ها باشه میام پیشت تو برو دفتر تا برم وسایلم رو از کلاس بیارم
+اوک (لبخند)
ویو ایدا :
داداشم که بهش زنگ زدن گفت حواسم به بچه ها باشه و رفتم ا.ت هم نبود فک کنم پیش همن
رفتم سر جای داداشم نشستم و حواسم به بچه ها بود یهو یکی از بچه های کلاس گفت
:بچه ها استاد همسر داره واقعا؟؟
(اون دختره که با عشوه با کوک حرف میزد اسمش کاترین که کوک رو دوس داره علامتش*)
*فک نکنم همسر داشته باشه حتما با یکی از دخترای هرزه ی بار خوابیده
ایدا گفت(علامتش÷)
÷فک کنم کاترین همه دخترا رو عین خودت هرزه میبینی جالبه یه جوری حرف میزنی که انگار نه انگار توهم هرزه ای و هر روز زیر یه نفری تازه یه جوری حرف نزن که انگار کسی نمیدونه پ.رده نداری
کاترین دیگه حرفی نزد و با حرص نگام میکرد منم به یه ورم بود.. ایش دختره هرزه
یهو در باز شد داداشم آمد داخله فک کنم ا.ت چیزیش شده آمد گفت
-بچه ها من تو دفتر کار واجبی دارم مجبورم برم شما هم طراحیتون رو بکشید بدین ایدا به من بده
بعد امد سمت میز منم کنارش بودم یواش کتم ÷ا.ت چیزی شده اوپا
-نه فقط پریوده تو دفتر داره استراحت میکنه منم میخوام ببرمش خونه
یهو یه لبخند شیطونی زدم گفتم
÷اوپا مطمئنی بخاطر یه چیز دیگه نیست؟؟
-ایدا فک نکنم بهت ربط داشته باشه عزیزم
÷یاا اوپا..
-چیه
÷حواست به ا.ت باشه هربار پریود میشه احساسی میش...
یهو کوک رید وطس حرفم و گف
- ایدا خبر دارم میدونم خیلی احساسی و حساس و نیاز داره یکی پیشش باشه خبر دارم
÷اوک بابا فقط چون نگرانشم گفتم
-ایدا اشکالی نداره میفهمم نگرانشی منم نگرانشم الانم باید ببرمش خونه
(دوستان یه نکته کوک. تنهایی تو عمارتش زندگی میکنه کسی باهاش زندگی نمیکنه )
÷اوک اوپا برو
کوک پیشونی ایدا رو بوسید و خدافظی کردی باهاش
ویوکوک:
ایدا زیادی نگران ا.ت بود بهش حق میدم ایدا و ا.ت باهام خیلی صمیمین...
رفتم سمت دفتر دید ا.ت رو مبل نشسته و حواسش اصلا به من نبود آمدم داخل و در دفتر رو بستم رفتم سمتش لبشو بوسیدم گفتم
-چی ذهن دوس دخترم رو پر کرده؟
+هیچ
کوک آمد نشست رو مبل و ا.ت رو گذاشت رو پاش
-میتونی هرچیزی که اذیتت کرده رو بگی بهم!
+میدونم ولی کوک ببین نمیتونم چرا ولی دوست دارم اینا رو بدونی
-چیا؟؟
+هرچی بشه تو تنها مردی هستی که من عاشقشم و حاضرم جونمم براش بدن
-چ..
۴۴۸
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.