𝒑𝒂𝒓𝒕❺🍷⏳
_سویون ندونسته وارد باتلاقی شده بود که با گذر زمان بیشتر اونو به درون خودش میکشید..... تلاشش برای رهایی بی فایده بود چون صاحب این بازی یه مهره جدید سرگرم کننده پیدا کرده تا نقشه کثیفش رو اجرا کنه
سویون « این پسر هر چه که بود الان یه پسر جوون بی دفاع بود! مهم نبود قبلا یه قاتل ترسناک بوده یا باید ازش بترسم الان فقط یه بیمار بود که باید از این زندان نجاتش میدادم.... وقتی وارد اتاقش شدم با کاغذ های بازجویی مقابلش یه موشک درست کرده بود! با دیدن من لبخند خرگوشی ای زد و از روی تخت پایین پرید
_تویی خانم دکتر؟ فکر کردم دیگه پیدات نمیشه
سویون « من بهت قول دادم پس مطمئن باش انجامش میدم .... راستی بهم بگو سویون! اسمم سویونه
_باشه سویونا!
سویون « میخواهی بریم بیرون هوا بخوری؟
_دوست دارم....ولی اونا نمیزارن!
سویون « من درستش میکنم! اماده شو بریم
_گاهی اوقات کاری که بدون برنامه ریزی انجام میدیم بهتر پیش میره..... نمیدونست اخر و عاقبت این کار به کجا ختم میشه! ولی بهتر بود با کاری که خودشم شکُه میکنه تهیونگ رو دور بزنه. . . قرارشون فردا بود اما چون تهیونگ نبود الان بهترین زمان برای فرار بود
سویون « لازمه بیمار رو ببرم بیرون
مامور « نمیتونم این اجازه رو بهتون بدم خانم شین
سویون « نمیتونی؟ پس اگه بلایی سرش اومد خودت پاسخگو باش
مامور « صبر کنید به فرمانده اطلاع بدم
سویون « لازم نیست فرمانده در جریانه
مامور « دکتر شین از اونجایی که رابطه شما با فرمانده...
سویون « هنوزم میخواهی منو توجیح کنی؟ داره از درد به خودش میپیچه سروان .. باشه برو زنگ بزن ولی من دیگه درمانش نمیکنم
مامور « خیلی خب... چند نفر رو همراهتون میفرستم
_پرونده مقابلش پیچیده تر از چیزی بود که انتظارش رو داشت....جرعه ای از فنجون قهوه مقابلش نوشید و دوباره پرونده رو مطالعه کرد! جئون جونگ کوک معاون مافیای سيسيل و کوزانوسترای آمريکا..... میدونست این ادم یه انسان معمولی نیست و باید بیشتر مراقبش باشه برای همین تصمیم گرفت دوباره به دیدنش بره! باید مطمئن میشد که جئون نقش بازی نمیکنه
تهیونگ « جیمین میخوام برم دیدن جئون
جیمین « ولی قرار بود فردا بهش سر بزنیم
تهیونگ « این مال زمانی بود که سویون مسئول این بیمار نشده بود! یه حسی میگه دردسر درست کرده
جیمین « خیلی خب صبر کن منم میام
پارکی نزدیک بیمارستان :
کوک « وای سویونا باورم نمیشه! تو فوقالعاده ای
سویون « الان برای خوشحالی زوده.... چون اگه تهیونگ بفهمه جفتمون رو کشته
کوک « چرا اینقدر از تو بدش میاد؟ فکر میکردم دوست باشین
سویون « برادر من توی مستی به خواهرش تجاوز کرد و از اونجایی که خواهرش بیماری قلبی داشت نتونست طاقت بیاره و مُرد...
سویون « این پسر هر چه که بود الان یه پسر جوون بی دفاع بود! مهم نبود قبلا یه قاتل ترسناک بوده یا باید ازش بترسم الان فقط یه بیمار بود که باید از این زندان نجاتش میدادم.... وقتی وارد اتاقش شدم با کاغذ های بازجویی مقابلش یه موشک درست کرده بود! با دیدن من لبخند خرگوشی ای زد و از روی تخت پایین پرید
_تویی خانم دکتر؟ فکر کردم دیگه پیدات نمیشه
سویون « من بهت قول دادم پس مطمئن باش انجامش میدم .... راستی بهم بگو سویون! اسمم سویونه
_باشه سویونا!
سویون « میخواهی بریم بیرون هوا بخوری؟
_دوست دارم....ولی اونا نمیزارن!
سویون « من درستش میکنم! اماده شو بریم
_گاهی اوقات کاری که بدون برنامه ریزی انجام میدیم بهتر پیش میره..... نمیدونست اخر و عاقبت این کار به کجا ختم میشه! ولی بهتر بود با کاری که خودشم شکُه میکنه تهیونگ رو دور بزنه. . . قرارشون فردا بود اما چون تهیونگ نبود الان بهترین زمان برای فرار بود
سویون « لازمه بیمار رو ببرم بیرون
مامور « نمیتونم این اجازه رو بهتون بدم خانم شین
سویون « نمیتونی؟ پس اگه بلایی سرش اومد خودت پاسخگو باش
مامور « صبر کنید به فرمانده اطلاع بدم
سویون « لازم نیست فرمانده در جریانه
مامور « دکتر شین از اونجایی که رابطه شما با فرمانده...
سویون « هنوزم میخواهی منو توجیح کنی؟ داره از درد به خودش میپیچه سروان .. باشه برو زنگ بزن ولی من دیگه درمانش نمیکنم
مامور « خیلی خب... چند نفر رو همراهتون میفرستم
_پرونده مقابلش پیچیده تر از چیزی بود که انتظارش رو داشت....جرعه ای از فنجون قهوه مقابلش نوشید و دوباره پرونده رو مطالعه کرد! جئون جونگ کوک معاون مافیای سيسيل و کوزانوسترای آمريکا..... میدونست این ادم یه انسان معمولی نیست و باید بیشتر مراقبش باشه برای همین تصمیم گرفت دوباره به دیدنش بره! باید مطمئن میشد که جئون نقش بازی نمیکنه
تهیونگ « جیمین میخوام برم دیدن جئون
جیمین « ولی قرار بود فردا بهش سر بزنیم
تهیونگ « این مال زمانی بود که سویون مسئول این بیمار نشده بود! یه حسی میگه دردسر درست کرده
جیمین « خیلی خب صبر کن منم میام
پارکی نزدیک بیمارستان :
کوک « وای سویونا باورم نمیشه! تو فوقالعاده ای
سویون « الان برای خوشحالی زوده.... چون اگه تهیونگ بفهمه جفتمون رو کشته
کوک « چرا اینقدر از تو بدش میاد؟ فکر میکردم دوست باشین
سویون « برادر من توی مستی به خواهرش تجاوز کرد و از اونجایی که خواهرش بیماری قلبی داشت نتونست طاقت بیاره و مُرد...
۱۱۲.۲k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.