وقتی برای تولدش سوپرایزش میکنی(پارت 2)
★ات ویو★
کار هوسوک توی چین طول کشیده بود و قرار بود پس فردا بیاد
توی این مدت من پارکتا رو اکی کردم همچنین یه کاغذ دیواری با آرم بی تی اس هم گفتم که برامون نصب کنن فقط میخواستم یچیز دیگه اونجا باشه اونم عروسکای بی تی 21 بود و هماهنگی برگزاری تولد
برای اون زنگ زدم به نامجون اوپا
علامت نامی:×/علامت ات:-
-سلام اوپا
×سلام ات چی شده باید از ما کردی
-اوپا آخر هفته تولد هوسوکه
×میدونم، برنامه ای داری؟
-آره اوپا براش یه سالن دنس درست کردم
×ات امروز ساعت 6 وقت داری؟
-آره
×پس امروز ساعت 6 با اعضا تو کافه...... ( خودتون یه اسمی تصور کنین دیگههههه) میبینمت
-باشه بای
×بای
*قطع میکنن*
خب برم عروسکارم بگیرم و تمام
به ساعت نگاه کردم ساعت 12 بود تا 6 هنوز وقت داشتم
لباس پوشیدم رفتم بیرون تا ناهار بخورم
ناهار یه جاپچا خوردم و رفتم سمت بازار
9 تا عروسک بی تی 21 بزرگ خریدم(7 تا مال هوپ و بقیه یکیش مال خودم یکیشم ون که مال آرمیاس)
گذاشتمشون تو ماشین و به ساعت نگاه کردم ساعت 5 شده بود و وقت عوض کردن لباس نداشتم پس مستقیم به سمت کافه رفتم
به کافه مه رسیدم اعضا رو دیدم و قرار شد یونگی با هوسوک برن بیرون و تا اونموقع ما هم بقیه کار ها رو انجام بدیم، بعد قرار با پسرا رفتم تا یه لباس برای روز تولد بگیرم( هایلایت میکنم)
یه لباس طوسی گرفتم و به سمت خونه حرکت کردم، وقتی رسیدم خونه اول عروسکارو توی سالن دنس گذاشتم و بعدش درشو قفل کردم و کلیدش رو هم قایم کردم
★دو روز بعد★
★ویو ات★
امروز هوسوک میاد و من میرم فرودگاه تا زود تر ببینمش، سر راه هم میخوام کیک سفارش بدم
وقتی رسیدم فرودگاه هنوز بیست مین مونده بود تا پرواز هوسوک تموم شه پس تا اونموقع زنگ زدم به خواهرش
علامت ات:-/علامت خواهر هوسوک:÷
-سلام اونی
÷سلام ات چخبر؟
-اونی آخر هفته تولد هوسوکه میدونی که
÷آره بابا
-میتونی بیای؟
÷آره فقط کجا میگیرین
-خونه
÷باشه میام حتما
-پس فعلا بای
÷بای
مکالمم با اونی 5 مین طول کشید پس تصمیم گرفتم به پدر و مادر هوسوک هم زنگ بزنم اما هرچی زنگ میزدم جواب نمیدادن
خیلی وقته با هوپ مشکل دارن و هرچی سعی کردم نتونستم با هم آشتی شون بدم و این طبیعیه که تلفنمو جواب ندن
یه بار دیگه هم زنگ زدم و پدرش برداشت
علامت ات:-/علامت پ هوپ:~
-سلام
~چیکار داری؟
-ام آخر هفته تولد هوسوکه
~خب چیکار کنم؟
-شما نمیتونین بیاین؟
~نه*قطع میکنه
خیلی دلم شکست اما اهمیت ندادم
یکهو هوپو دیدم و دویدم و پریدم بغلش
-دلم برات تنگ شده بود🥺*بغض
+منم بیبی
*رفتن خونه*
#سناریو #سناریو_بی_تی_اس #بنگتن #بی_تی_اس #فیک #وانشات #یونگی #شوگا #کیم_سوک_جین #کیم_نامجون #رپ_مانستر
#جیهوپ #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئونجونگکوک #نفر_بعدی_درکار_نیست #نفر_بعدی_هیتر_ها_هستند
کار هوسوک توی چین طول کشیده بود و قرار بود پس فردا بیاد
توی این مدت من پارکتا رو اکی کردم همچنین یه کاغذ دیواری با آرم بی تی اس هم گفتم که برامون نصب کنن فقط میخواستم یچیز دیگه اونجا باشه اونم عروسکای بی تی 21 بود و هماهنگی برگزاری تولد
برای اون زنگ زدم به نامجون اوپا
علامت نامی:×/علامت ات:-
-سلام اوپا
×سلام ات چی شده باید از ما کردی
-اوپا آخر هفته تولد هوسوکه
×میدونم، برنامه ای داری؟
-آره اوپا براش یه سالن دنس درست کردم
×ات امروز ساعت 6 وقت داری؟
-آره
×پس امروز ساعت 6 با اعضا تو کافه...... ( خودتون یه اسمی تصور کنین دیگههههه) میبینمت
-باشه بای
×بای
*قطع میکنن*
خب برم عروسکارم بگیرم و تمام
به ساعت نگاه کردم ساعت 12 بود تا 6 هنوز وقت داشتم
لباس پوشیدم رفتم بیرون تا ناهار بخورم
ناهار یه جاپچا خوردم و رفتم سمت بازار
9 تا عروسک بی تی 21 بزرگ خریدم(7 تا مال هوپ و بقیه یکیش مال خودم یکیشم ون که مال آرمیاس)
گذاشتمشون تو ماشین و به ساعت نگاه کردم ساعت 5 شده بود و وقت عوض کردن لباس نداشتم پس مستقیم به سمت کافه رفتم
به کافه مه رسیدم اعضا رو دیدم و قرار شد یونگی با هوسوک برن بیرون و تا اونموقع ما هم بقیه کار ها رو انجام بدیم، بعد قرار با پسرا رفتم تا یه لباس برای روز تولد بگیرم( هایلایت میکنم)
یه لباس طوسی گرفتم و به سمت خونه حرکت کردم، وقتی رسیدم خونه اول عروسکارو توی سالن دنس گذاشتم و بعدش درشو قفل کردم و کلیدش رو هم قایم کردم
★دو روز بعد★
★ویو ات★
امروز هوسوک میاد و من میرم فرودگاه تا زود تر ببینمش، سر راه هم میخوام کیک سفارش بدم
وقتی رسیدم فرودگاه هنوز بیست مین مونده بود تا پرواز هوسوک تموم شه پس تا اونموقع زنگ زدم به خواهرش
علامت ات:-/علامت خواهر هوسوک:÷
-سلام اونی
÷سلام ات چخبر؟
-اونی آخر هفته تولد هوسوکه میدونی که
÷آره بابا
-میتونی بیای؟
÷آره فقط کجا میگیرین
-خونه
÷باشه میام حتما
-پس فعلا بای
÷بای
مکالمم با اونی 5 مین طول کشید پس تصمیم گرفتم به پدر و مادر هوسوک هم زنگ بزنم اما هرچی زنگ میزدم جواب نمیدادن
خیلی وقته با هوپ مشکل دارن و هرچی سعی کردم نتونستم با هم آشتی شون بدم و این طبیعیه که تلفنمو جواب ندن
یه بار دیگه هم زنگ زدم و پدرش برداشت
علامت ات:-/علامت پ هوپ:~
-سلام
~چیکار داری؟
-ام آخر هفته تولد هوسوکه
~خب چیکار کنم؟
-شما نمیتونین بیاین؟
~نه*قطع میکنه
خیلی دلم شکست اما اهمیت ندادم
یکهو هوپو دیدم و دویدم و پریدم بغلش
-دلم برات تنگ شده بود🥺*بغض
+منم بیبی
*رفتن خونه*
#سناریو #سناریو_بی_تی_اس #بنگتن #بی_تی_اس #فیک #وانشات #یونگی #شوگا #کیم_سوک_جین #کیم_نامجون #رپ_مانستر
#جیهوپ #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئونجونگکوک #نفر_بعدی_درکار_نیست #نفر_بعدی_هیتر_ها_هستند
۱۲.۰k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.