ازدواج اجباری: پارت16
جونگکوک از روی زمین پاشد کتش رو تکوند و وایساد کنار من زبون درازی کرد واسه ته و رفت
ته: پسریه...
یونا: اروم باشه
ته: چرا نذاشتی بزنمش
یونا: عزیزم زورت رو واسه این ادم های بی ارزش هدر نده
ته: باشه. حالا چیکار کنیم
یونا: فیلم ببینیم
ته: باشه
رفتیم و فیلم رو دیدم که بعد از یک ساعت یونا خوابید(چقدر میخوابه این یونا)
برای همین براید استایل بغلش کردم و رفتیم داخل اتاق و خوابیدیم
فردا صبح:
یونا ویو:
وقتی از خواب پاشدم تهیونگ رفته بود سر کار منم رفتم یه دوش گرفتم و چون حوصلم سر رفته بود و از سرکار ته خوشم میومد تصمیم گرفتم برم اونجا یه لباس ساده پوشیدم(یادم رفت این پارت بزارمش پارت بعد میزارم)
و به راننده زنگ زدم تا بیاد تا اون موقع بیرون منتطر ماشین بودم که به اقا اومد نزدیکم
ناشناس: سلام امم من تازه اومدم اینجا میشه بگید رستوران کجاست
یونا: سلام. همین خیابون رو برید تا اخر پیدا میکنید
ناشناس: میشه با من بیاید من نفمیدم
رفتم تا بهش بگم کجا که یه دستمال روی دهنم حس کردم و دیگه هیچی نفهمیدم
. 3ساعت بعد
چشمام رو باز کردم دیدم لخت روی یه تختم دست و پام هم بسته شده بود
جونگکوک: میبینم یکی اینجا بیدار شده
یونا: تو! منو برای چی اوردی اینجا
جونگکوک: واسه اینکه خودم بکو.. نمت یا خودم گردنت رو کبود کنم نه کسه دیگه ای
و اونجا رو ترک کرد
تهیونگ ویو:
رفتم خونه همه جا رو گشتم ولی یونا نبود گوشیش هم خاموش بود مشتم رو محکم کوبیدم به دیوار
ته: حتما کار اون جونگکوک حروم... زا.. ده ست لعنتیییییییی
دینگ دینگ(صدای زنگ گوشی)
ته: بله*باعصبانیت*
تو باید تهیونگ باشی راستش قید زنت رو بزن چون دیگه نمیتونی ببینیش
ته: چی می...
بوق بوق(یارو قطع کرد)
از عصبانیت گوشی رو محکم کوبیدم به دیوار نمیدونستم چیکار کنم..........
برای امروز بسه. شبتون بخیر و خدافظ
ته: پسریه...
یونا: اروم باشه
ته: چرا نذاشتی بزنمش
یونا: عزیزم زورت رو واسه این ادم های بی ارزش هدر نده
ته: باشه. حالا چیکار کنیم
یونا: فیلم ببینیم
ته: باشه
رفتیم و فیلم رو دیدم که بعد از یک ساعت یونا خوابید(چقدر میخوابه این یونا)
برای همین براید استایل بغلش کردم و رفتیم داخل اتاق و خوابیدیم
فردا صبح:
یونا ویو:
وقتی از خواب پاشدم تهیونگ رفته بود سر کار منم رفتم یه دوش گرفتم و چون حوصلم سر رفته بود و از سرکار ته خوشم میومد تصمیم گرفتم برم اونجا یه لباس ساده پوشیدم(یادم رفت این پارت بزارمش پارت بعد میزارم)
و به راننده زنگ زدم تا بیاد تا اون موقع بیرون منتطر ماشین بودم که به اقا اومد نزدیکم
ناشناس: سلام امم من تازه اومدم اینجا میشه بگید رستوران کجاست
یونا: سلام. همین خیابون رو برید تا اخر پیدا میکنید
ناشناس: میشه با من بیاید من نفمیدم
رفتم تا بهش بگم کجا که یه دستمال روی دهنم حس کردم و دیگه هیچی نفهمیدم
. 3ساعت بعد
چشمام رو باز کردم دیدم لخت روی یه تختم دست و پام هم بسته شده بود
جونگکوک: میبینم یکی اینجا بیدار شده
یونا: تو! منو برای چی اوردی اینجا
جونگکوک: واسه اینکه خودم بکو.. نمت یا خودم گردنت رو کبود کنم نه کسه دیگه ای
و اونجا رو ترک کرد
تهیونگ ویو:
رفتم خونه همه جا رو گشتم ولی یونا نبود گوشیش هم خاموش بود مشتم رو محکم کوبیدم به دیوار
ته: حتما کار اون جونگکوک حروم... زا.. ده ست لعنتیییییییی
دینگ دینگ(صدای زنگ گوشی)
ته: بله*باعصبانیت*
تو باید تهیونگ باشی راستش قید زنت رو بزن چون دیگه نمیتونی ببینیش
ته: چی می...
بوق بوق(یارو قطع کرد)
از عصبانیت گوشی رو محکم کوبیدم به دیوار نمیدونستم چیکار کنم..........
برای امروز بسه. شبتون بخیر و خدافظ
۷.۴k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.