اگه عاشقم بودی / If you loved me
part: 5
هنوز تو شک بودم
چطور میتونست دوستی ک بهش اعتماد کردم باهام اینطوری کنه
÷جنی کیم بیا پای تخته
افکاراتمو جمع کردم و رفتم پای تخته
سوال ریاضی رو حل کردم و خیلی خسته و سریع برگشتم سر جام
*جنی چیزی شده؟
+نه چطور؟
*تو ی خودتی
+خابم میاد
*عا.. فقط همین
+اره
زنگ خورد
وسایلمو جمع کردنمو ژاکتمو پوشدم و به سمت در حرکت کردم
+لیسا بای
*بای
از در مدرسه بیرون رفتمو سوار راننده شخصیم شدم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خانم کیم؟ خانم کیم بیدار شین
به زور چشمامو باز کردم
+کی رسیدیم؟
همین الان خانم
به سمت در خونه حرکت کردم.. بادیگاردا به صف بودن و همشون برام تظیم کردن
وارد خونه شدمو بی توجه به سلام مامانم به سمت پله ها حرکت کردم و وارد اتاق شدم
کیفمو انداختم یه گوشه و روی تخت دراز کشیدم
سیع کردم جهت حواس پرتی یه سریال بینم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تق تق
هدفونو از گوشم برداشتمو فیلمو استوپ کردم
+بیا تو
خانم کیم خانم ایم گفتن که با همسرشون میرن بیرون و شب خونه نمیان
+اوک
ما میتونیم بریم خونه؟
+البته
ممنون
و رفت.. راستش اصلن حس خوبی نداشتم ک قراره کل شب تنها توی این خونه ی بزرگ بمونم ولی خب نمیتونستم توی خونه نگهشون دارم.. بالاخره اوناهم زندگی دارن
چشمم خورد به کیفی ک پایین تختم بود و یاداوری میکرد ک اخر هفتس
افکاراتمو جمع کردم و به سمت کمدم رفتم
یه شلوارک کوتا و یه هودی بلند پوشیدم با چکمه هام و تصمیم گرفت برم بیرون یکم هوا بخورم
گوشیمو برداشتم و داشتم به از پله ها پایین رفتم
تا اومدم در خونرو باز کنم یه چیزی روی لبام حس کردم
سریع حولش دادم عقب
+کیم تهیونگ؟
گونهاش سرخ شده و توی حال و هوای خودش نبود و پاهاش به زور میتونستن وزنشو تحمل کنن
دوباره لبشو گذاشت روی لبامو.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کسانی ک تمایل دارن ادامه ی داستانو بخونن باید بگم میخام +18 کنمش پس به دایرکت من پیم بدین تا براتون بفرستم
......................
پایان پارت 5
هنوز تو شک بودم
چطور میتونست دوستی ک بهش اعتماد کردم باهام اینطوری کنه
÷جنی کیم بیا پای تخته
افکاراتمو جمع کردم و رفتم پای تخته
سوال ریاضی رو حل کردم و خیلی خسته و سریع برگشتم سر جام
*جنی چیزی شده؟
+نه چطور؟
*تو ی خودتی
+خابم میاد
*عا.. فقط همین
+اره
زنگ خورد
وسایلمو جمع کردنمو ژاکتمو پوشدم و به سمت در حرکت کردم
+لیسا بای
*بای
از در مدرسه بیرون رفتمو سوار راننده شخصیم شدم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خانم کیم؟ خانم کیم بیدار شین
به زور چشمامو باز کردم
+کی رسیدیم؟
همین الان خانم
به سمت در خونه حرکت کردم.. بادیگاردا به صف بودن و همشون برام تظیم کردن
وارد خونه شدمو بی توجه به سلام مامانم به سمت پله ها حرکت کردم و وارد اتاق شدم
کیفمو انداختم یه گوشه و روی تخت دراز کشیدم
سیع کردم جهت حواس پرتی یه سریال بینم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تق تق
هدفونو از گوشم برداشتمو فیلمو استوپ کردم
+بیا تو
خانم کیم خانم ایم گفتن که با همسرشون میرن بیرون و شب خونه نمیان
+اوک
ما میتونیم بریم خونه؟
+البته
ممنون
و رفت.. راستش اصلن حس خوبی نداشتم ک قراره کل شب تنها توی این خونه ی بزرگ بمونم ولی خب نمیتونستم توی خونه نگهشون دارم.. بالاخره اوناهم زندگی دارن
چشمم خورد به کیفی ک پایین تختم بود و یاداوری میکرد ک اخر هفتس
افکاراتمو جمع کردم و به سمت کمدم رفتم
یه شلوارک کوتا و یه هودی بلند پوشیدم با چکمه هام و تصمیم گرفت برم بیرون یکم هوا بخورم
گوشیمو برداشتم و داشتم به از پله ها پایین رفتم
تا اومدم در خونرو باز کنم یه چیزی روی لبام حس کردم
سریع حولش دادم عقب
+کیم تهیونگ؟
گونهاش سرخ شده و توی حال و هوای خودش نبود و پاهاش به زور میتونستن وزنشو تحمل کنن
دوباره لبشو گذاشت روی لبامو.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کسانی ک تمایل دارن ادامه ی داستانو بخونن باید بگم میخام +18 کنمش پس به دایرکت من پیم بدین تا براتون بفرستم
......................
پایان پارت 5
۳.۱k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.