پارت ۶
پارت ۶
جیمین اومد تو منم از اون ت جدا شدم و اونم سریع رفت سمت اون دختره(پس انتظار داشتی بیاد سمت تو )
جیمین: هرزه کثیف بهت نگفتم نزدیک ت نشو عوضی؟
رز: من فقط....دوست داشتم مال من شی...)))
جیمین: هرزه چندبار بگم تو شوهر داری و من قرار زن بگیرم و زنم رو دوست دارم؟؟
ت: جیمین ولش کنن آیی میشه بهم آب بدی؟؟
جیمین: باشه بیا بگیر
از دیدگاه جیمینا
سریع رفتم موهاش رو گرفتم و انداختمش بیرون و بهش گفتم نزدیک ت پیدات نشه...
رز: جیمین تقاص این کارت رو پس میدی؟؟میفهمی؟؟؟
جیمین: دهنتو ببند گمشو
در رو روش بستم و رفتم سمت ت
جیمین:خوبی چیزیت نشده ت؟
ت: ن خوبم چطور؟
جیمین:خاستم ببرمت کار داشتم بیرون میای؟
ت:اره واسا آماده شم
جیمین:اوکی بیرون منتظرتم.....
از دیدگاه ت
رفتم یه لباس سفید پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم و یه رژ صورتی زدم واییی خدا چقد من جذابممممممم خب ولش باید برم پیش جیمین
رفتم پایین دیدم جیمین جیمین یه تیپ اسپرت زده خیلی بهش میومد جذبش شدم که گفت
جیمینا: هویی حواست کجاست؟
ت: عا هیچ
جیمین:خوشگل شدی..)
ت:مرسی توهم
جیمین:من همیشه خوشگل بودم خب بریم دیه
ت:اوکی بریم
جیمین: خو برو تو ماشین تا بریم
نشستم تو ماشین و رفتیم تو ماشین اصن حرف نزدیم ن من و ن جیمینا تا رسیدیم
به یه فروشگاه...
اون اونجا پارک کرد و پیاده شدیم و رفتیم داخل اونجا پر از لباس عروس بود که من گفتم
ت: جیمین چرا اومدیم اینجا؟
جیمین: عا برای اینکه زنم شی باید برات لباس بگیرم
ت:عا فهمیدم...
جیمین: خب
ت : پس کارت این بود؟
جیمین:عارع
از دیدگاه جیمین
رفتم به کارمند اونجا گفتم لباس عروس رو بیارن که بریم چون از قبل خودم وت نشستیم انتخاب کردم دیه از اونجا اومدیم بیرون رفتیم سوار ماشین شدیم و رسیدیم خونه و پیاده شدیم که
به ت گفتم برع لباسه رو چک کنه ببینه روش میاد یا ن
منم رفتم برای خدم لباس سفارش بدم
از دیدگاه ت
رفتم پیش ماریا و بهش گفتم اون گفت که امشب مهمون داریم نمیتونه
پس خدم رفتم که بپوشمش
رفتم تو اتاق پرو و پوشیدمش
نگاه تو خدم کردم خیلی بهم میومد
دیدم که صدای در میاد خیال کردم جیمینا هست رفتم نگاه کردم ن رز هست نامادری جیمین یه چاقو هم تو دستش بود
رز: بهت گفته بودم که جیمین مال منع به چه حقی این لباس عروسی که مال من رو پوشیدی هان؟؟؟
ت: گمشو باوا....
رز: ببین دختر هرزه امروز اینجا پایان تو (نگاه به چاقوش میکنه ) تو همین لباس عروسیت میمیری (با خنده های شیطانی)
ت:ببین رز برو اونور حوصلت رو ندارم
میخاستم برم بیرون که رز موهام رو گرفت و چاقو رو گذاشت زیر گلوم داد زدم که ماریا و جیمین اومدن داخل....
ت :جیمین نجاتم بده این دیونه میخاد منو بکشه
رز: ببین جیمین بهت گفته بودم که نکن با من عروسی کن ولی نکردی تقاص کارتو میبینی
جیمین: ت رو ول کن هرزه
رز:من بخاطر تو هرزه هم شدم ولی ندیدی ولی این ت هرزه که پنج ساله میخایش امروز میکشمش قسم میخورم
ت:ولم کن کصافت
جیمین: رز ببین ولش کن باهم حرف میزنیم
ماریا: ببین راست میگه رز ولش کن...
رز: نمیخام اینم باید با من بمیره
از دیدگاه جیمین
دیدم رز ت رو برد طرف بالکن و ت هم داشت التماس میکرد که ولش کنه که دیدم پاش سر خورد و ت و خودش به یه میله چسبیده بودن که ......
برای پارت هفتم ۳۵نظر میخام عا
ببینید به کسی ربطی ندارع من از دیدگاه چند نفر مینویسم.....
پایان❤️تلخ وشیرین
جیمین اومد تو منم از اون ت جدا شدم و اونم سریع رفت سمت اون دختره(پس انتظار داشتی بیاد سمت تو )
جیمین: هرزه کثیف بهت نگفتم نزدیک ت نشو عوضی؟
رز: من فقط....دوست داشتم مال من شی...)))
جیمین: هرزه چندبار بگم تو شوهر داری و من قرار زن بگیرم و زنم رو دوست دارم؟؟
ت: جیمین ولش کنن آیی میشه بهم آب بدی؟؟
جیمین: باشه بیا بگیر
از دیدگاه جیمینا
سریع رفتم موهاش رو گرفتم و انداختمش بیرون و بهش گفتم نزدیک ت پیدات نشه...
رز: جیمین تقاص این کارت رو پس میدی؟؟میفهمی؟؟؟
جیمین: دهنتو ببند گمشو
در رو روش بستم و رفتم سمت ت
جیمین:خوبی چیزیت نشده ت؟
ت: ن خوبم چطور؟
جیمین:خاستم ببرمت کار داشتم بیرون میای؟
ت:اره واسا آماده شم
جیمین:اوکی بیرون منتظرتم.....
از دیدگاه ت
رفتم یه لباس سفید پوشیدم و یه آرایش ملایم کردم و یه رژ صورتی زدم واییی خدا چقد من جذابممممممم خب ولش باید برم پیش جیمین
رفتم پایین دیدم جیمین جیمین یه تیپ اسپرت زده خیلی بهش میومد جذبش شدم که گفت
جیمینا: هویی حواست کجاست؟
ت: عا هیچ
جیمین:خوشگل شدی..)
ت:مرسی توهم
جیمین:من همیشه خوشگل بودم خب بریم دیه
ت:اوکی بریم
جیمین: خو برو تو ماشین تا بریم
نشستم تو ماشین و رفتیم تو ماشین اصن حرف نزدیم ن من و ن جیمینا تا رسیدیم
به یه فروشگاه...
اون اونجا پارک کرد و پیاده شدیم و رفتیم داخل اونجا پر از لباس عروس بود که من گفتم
ت: جیمین چرا اومدیم اینجا؟
جیمین: عا برای اینکه زنم شی باید برات لباس بگیرم
ت:عا فهمیدم...
جیمین: خب
ت : پس کارت این بود؟
جیمین:عارع
از دیدگاه جیمین
رفتم به کارمند اونجا گفتم لباس عروس رو بیارن که بریم چون از قبل خودم وت نشستیم انتخاب کردم دیه از اونجا اومدیم بیرون رفتیم سوار ماشین شدیم و رسیدیم خونه و پیاده شدیم که
به ت گفتم برع لباسه رو چک کنه ببینه روش میاد یا ن
منم رفتم برای خدم لباس سفارش بدم
از دیدگاه ت
رفتم پیش ماریا و بهش گفتم اون گفت که امشب مهمون داریم نمیتونه
پس خدم رفتم که بپوشمش
رفتم تو اتاق پرو و پوشیدمش
نگاه تو خدم کردم خیلی بهم میومد
دیدم که صدای در میاد خیال کردم جیمینا هست رفتم نگاه کردم ن رز هست نامادری جیمین یه چاقو هم تو دستش بود
رز: بهت گفته بودم که جیمین مال منع به چه حقی این لباس عروسی که مال من رو پوشیدی هان؟؟؟
ت: گمشو باوا....
رز: ببین دختر هرزه امروز اینجا پایان تو (نگاه به چاقوش میکنه ) تو همین لباس عروسیت میمیری (با خنده های شیطانی)
ت:ببین رز برو اونور حوصلت رو ندارم
میخاستم برم بیرون که رز موهام رو گرفت و چاقو رو گذاشت زیر گلوم داد زدم که ماریا و جیمین اومدن داخل....
ت :جیمین نجاتم بده این دیونه میخاد منو بکشه
رز: ببین جیمین بهت گفته بودم که نکن با من عروسی کن ولی نکردی تقاص کارتو میبینی
جیمین: ت رو ول کن هرزه
رز:من بخاطر تو هرزه هم شدم ولی ندیدی ولی این ت هرزه که پنج ساله میخایش امروز میکشمش قسم میخورم
ت:ولم کن کصافت
جیمین: رز ببین ولش کن باهم حرف میزنیم
ماریا: ببین راست میگه رز ولش کن...
رز: نمیخام اینم باید با من بمیره
از دیدگاه جیمین
دیدم رز ت رو برد طرف بالکن و ت هم داشت التماس میکرد که ولش کنه که دیدم پاش سر خورد و ت و خودش به یه میله چسبیده بودن که ......
برای پارت هفتم ۳۵نظر میخام عا
ببینید به کسی ربطی ندارع من از دیدگاه چند نفر مینویسم.....
پایان❤️تلخ وشیرین
۱۴.۲k
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.