Part 13
Part 13 ♣️♥️
♧ : هِع ... پس من چی بگم که پسر خودم این کارو قراره با یک هرzه کنه ؟؟؟ من قراره چجوری ببینم فرشته کوچولوم که یک روزی بدون صاحبش از جاش تکون نمیخورد الان انقدر لا*شی شده که داره تک تک دخترا رو میکنه و عین خیالش نیست ؟؟؟ من به کی بگم هان ؟؟؟ من کجا برم بگم ؟؟؟ وقتی ماه کوچولوم جلوی من هرکاری که بخواد میکنه ؟؟؟ وقتی میبینم عشقم نفسم بعد از بیرون انداختنش فقط به دنبال کشتن من بوده ؟؟؟ وقتی فقط مرگ من آروم میکنه اون قلب تپنده ای که یک روز با بوسه من روی لبای شیرینش آروم میشد ؟؟؟ ( با افسوس گفتن )
◇ : هق... هق...خ...خب ... اگر دوسش داشتی ... چرا...چرا حتی به زبون آوردن اسمشم ممنوع کرده بودی ؟؟؟؟
♧ : دوست نداشتم اسمشو به زبون بیارن چون نمیخواستم زخم عشق من باز بشه ... ول... ولی ( گریه کردن )
◇ : هِی دوست بچگی من نبینم گریتو ، بیا تو بغل من تا صبح گریه کن اصلا نمیریم عمارت ( بغض کرده )
◇ : هیونجین ... یک سوال بپرسم ... راستشو میگی ؟؟؟ قسم میخوری دروغ نگی ؟؟؟ ( ناراحت )
♧ : هوم ... بگ...بگو ( خمار )
◇ : بازم برای بدست آوردنش تلاش میکنی ؟؟؟ با اینکه اون دیگه نمیخوادتت بازم حاضری براش بجنگی ؟؟؟ اونم بعد این همه سال که باعث افسردگیت شد باعث آسیب زدن به خودت شد ؟؟؟
♧ : هان اگر بهت یک فرصت دیگه بدن بازم برای بدست آوردن لینو تلاش میکنییییی ؟؟؟ با اینکه اون دیگه عشق زندگیشو پیدا کرده حاضری براش بجنگییییی؟؟؟ اونم بعد این همه سال که عاشق بودی ولی چیزی بهش نگفتیییی ؟؟؟ با اینکه باعث اشک ریختن روز و شبت شد ؟؟؟؟ با اینکه باعث خودکشی کردنت شد ؟؟؟
تو جواب سوال منو بده هان .
پسر با چشمای اشکی و بغض آلود که اون رو به اقیانوسی پر تلاتم شبیه میکرد به چشمای سیاه و درخشان هیونجین خیره شد با نگاه خاصی که توش حرف ها بود آروم اشکاشو پاک کرد و لب زد :
◇ : نمیتونم بدستش بیارم ولی اگر بمیرم
اونی که بیشتر اذیتم کرد
بیشتر برام گریه میکنه ... !
اونی که نخواست منو ببینه
بالاخره میاد به دیدنم ... !
اونی که باهام قهر بود
میاد آشتی میکنه... !
اونی که حتی تولدم نیومد
زیر تابوتمو میگیره... !
اونی که جواب سلاممو نمیداد
برا خداحافظی باهام میاد... !
اونی که عاشقش بودم ولی عاشقم نبود
بعد مرگم عاشقم میشه ... !
☆☆☆☆☆☆
ادامه دارد ...
خب چطور بود قشنگ ؟ 💔🖤
♧ : هِع ... پس من چی بگم که پسر خودم این کارو قراره با یک هرzه کنه ؟؟؟ من قراره چجوری ببینم فرشته کوچولوم که یک روزی بدون صاحبش از جاش تکون نمیخورد الان انقدر لا*شی شده که داره تک تک دخترا رو میکنه و عین خیالش نیست ؟؟؟ من به کی بگم هان ؟؟؟ من کجا برم بگم ؟؟؟ وقتی ماه کوچولوم جلوی من هرکاری که بخواد میکنه ؟؟؟ وقتی میبینم عشقم نفسم بعد از بیرون انداختنش فقط به دنبال کشتن من بوده ؟؟؟ وقتی فقط مرگ من آروم میکنه اون قلب تپنده ای که یک روز با بوسه من روی لبای شیرینش آروم میشد ؟؟؟ ( با افسوس گفتن )
◇ : هق... هق...خ...خب ... اگر دوسش داشتی ... چرا...چرا حتی به زبون آوردن اسمشم ممنوع کرده بودی ؟؟؟؟
♧ : دوست نداشتم اسمشو به زبون بیارن چون نمیخواستم زخم عشق من باز بشه ... ول... ولی ( گریه کردن )
◇ : هِی دوست بچگی من نبینم گریتو ، بیا تو بغل من تا صبح گریه کن اصلا نمیریم عمارت ( بغض کرده )
◇ : هیونجین ... یک سوال بپرسم ... راستشو میگی ؟؟؟ قسم میخوری دروغ نگی ؟؟؟ ( ناراحت )
♧ : هوم ... بگ...بگو ( خمار )
◇ : بازم برای بدست آوردنش تلاش میکنی ؟؟؟ با اینکه اون دیگه نمیخوادتت بازم حاضری براش بجنگی ؟؟؟ اونم بعد این همه سال که باعث افسردگیت شد باعث آسیب زدن به خودت شد ؟؟؟
♧ : هان اگر بهت یک فرصت دیگه بدن بازم برای بدست آوردن لینو تلاش میکنییییی ؟؟؟ با اینکه اون دیگه عشق زندگیشو پیدا کرده حاضری براش بجنگییییی؟؟؟ اونم بعد این همه سال که عاشق بودی ولی چیزی بهش نگفتیییی ؟؟؟ با اینکه باعث اشک ریختن روز و شبت شد ؟؟؟؟ با اینکه باعث خودکشی کردنت شد ؟؟؟
تو جواب سوال منو بده هان .
پسر با چشمای اشکی و بغض آلود که اون رو به اقیانوسی پر تلاتم شبیه میکرد به چشمای سیاه و درخشان هیونجین خیره شد با نگاه خاصی که توش حرف ها بود آروم اشکاشو پاک کرد و لب زد :
◇ : نمیتونم بدستش بیارم ولی اگر بمیرم
اونی که بیشتر اذیتم کرد
بیشتر برام گریه میکنه ... !
اونی که نخواست منو ببینه
بالاخره میاد به دیدنم ... !
اونی که باهام قهر بود
میاد آشتی میکنه... !
اونی که حتی تولدم نیومد
زیر تابوتمو میگیره... !
اونی که جواب سلاممو نمیداد
برا خداحافظی باهام میاد... !
اونی که عاشقش بودم ولی عاشقم نبود
بعد مرگم عاشقم میشه ... !
☆☆☆☆☆☆
ادامه دارد ...
خب چطور بود قشنگ ؟ 💔🖤
۷۶۸
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.