He was wonderful🦑part:۲
He was wonderful🦑part:۲
ات ویو:
اولین بار بود که میدیدم یه پسر داره با اونا بخاطر من دعوا میکنه...اون خیلی خوشگل بود...چطوری میشناختنش؟آدم معروفی بود؟...به حرفاشون که گوش میکردم یهو گفت خوددانی...بعد این جمله منو سمت خودش کشید و بوسید...من نمیدونستم باید چیکار کنم...فقط خیلی خوشگل بود...اون پسر...
لیا:یاااا داری چه غلطی میکنی(جداشون میکنه)
مون:خبرنگارا رو خبر میکنم و ازت فیلم و عکس پخش میکنم اون موقع متوجه میشی که نباید جلوی طرفدارت یه دختر دهاتی رو ببوسی!
ته:دهاتی؟عزیزم شما برو خبرنگارا رو صدا کن بیان به همه ی طرفدارام خبر بدن برام مهم نیست
ات ویو:
اون خیلی خوشگل بود...وایسا بینم اون دختره ی نجس به من گفت دهاتی؟وقتی ته جوابشو داد من فقط با مشت کوبیدم تو دهنش جوری که پرت شد و خورد به دیوار...عجوزه ی عفریته
مون:آآیییی
ات:بدبخت بیچاره تو به من میگی دهاتی؟یادت نیست موقعی که یه بچه ی دهاتی کوچولو بودی و مامان بابات میخواستن ترکت کنن چون پول نداشتید برای خودتون غذا بخرید؟یادت نیست موقعی که مادر و پدرت ازت متنفر بودن...البته بایدم یادت باشه چون هنوزم اونا تورو یه خدمتکار بدبخت میدونن...تو یه عوضی به تمام معنایی که دوستم و همه چیزمو ازم گرفت دوست دارم بکشمت(میدوعه سمتشان بزنتش ولی ته بغلش میکنه و مانعش میشه)
ته:هی هی هی آروم باش...دیگه لازم نیست با اینا دوست باشی...تو از این به بعد دوست خودمی...دوست داری دوست من باشی؟
ات:اوهوم(سر تکون دادن به نشون ی آره و گریه کردن توی بغل ته)
لیا:حرومزاده ی قدر نشناس ما به تو پناه دادیم!!(رو به ات)
ات:تو؟من بودم که آغوشم رو سمت تو باز کردم...فقط گمشو...نمیخوام دیگه ببینمت
مون:هییی...تو باید خسارت کاری که کردی رو بدی(با عصبانیت)
ته:عه واقعا؟(پولای بیشتر از خسارتش رو پرت میکنه زمین)
ات:......
ته:حالا جمعشون کن
لیا:پشمام این همه پولل؟
مون:خفه شو لیا
لیا:چیزی نگفتم که چرا ناراحت میشی
راوی:ته دست ات رو میگیره و سوار ماشینش میکنه
ات:تو چقدر خفنییی!
ته:هی تو منو نمیشناسی؟
ات:...نه راستش
ته:خب من تو یه گروه موسیقی هستم
ات:واقعا؟اسمش چیه؟
ته:بیتیاس
ات:چیی؟واقعا؟
ته:چیه میشناسی؟
ات:مگه میشه نشناسمم؟اسمش رو شنیدم ولی خب فن تون نیستم الان دیگه فن تون میشممم(ذوق)
ته:(میخنده)باشه ولی به فن بی تی اس آرمی میگن...
ات:آهاا خب میدونی من هنوز هیچی راجب آرمی و بیتیاس نمیدونم!
ته:(میخنده)باشه بیبی
ات:بی...بیبی؟؟
ته:اوهوم...تو قبول کردی من دوست پسرت باشم
ات:چییی؟کیی؟
ات ویو:
اولین بار بود که میدیدم یه پسر داره با اونا بخاطر من دعوا میکنه...اون خیلی خوشگل بود...چطوری میشناختنش؟آدم معروفی بود؟...به حرفاشون که گوش میکردم یهو گفت خوددانی...بعد این جمله منو سمت خودش کشید و بوسید...من نمیدونستم باید چیکار کنم...فقط خیلی خوشگل بود...اون پسر...
لیا:یاااا داری چه غلطی میکنی(جداشون میکنه)
مون:خبرنگارا رو خبر میکنم و ازت فیلم و عکس پخش میکنم اون موقع متوجه میشی که نباید جلوی طرفدارت یه دختر دهاتی رو ببوسی!
ته:دهاتی؟عزیزم شما برو خبرنگارا رو صدا کن بیان به همه ی طرفدارام خبر بدن برام مهم نیست
ات ویو:
اون خیلی خوشگل بود...وایسا بینم اون دختره ی نجس به من گفت دهاتی؟وقتی ته جوابشو داد من فقط با مشت کوبیدم تو دهنش جوری که پرت شد و خورد به دیوار...عجوزه ی عفریته
مون:آآیییی
ات:بدبخت بیچاره تو به من میگی دهاتی؟یادت نیست موقعی که یه بچه ی دهاتی کوچولو بودی و مامان بابات میخواستن ترکت کنن چون پول نداشتید برای خودتون غذا بخرید؟یادت نیست موقعی که مادر و پدرت ازت متنفر بودن...البته بایدم یادت باشه چون هنوزم اونا تورو یه خدمتکار بدبخت میدونن...تو یه عوضی به تمام معنایی که دوستم و همه چیزمو ازم گرفت دوست دارم بکشمت(میدوعه سمتشان بزنتش ولی ته بغلش میکنه و مانعش میشه)
ته:هی هی هی آروم باش...دیگه لازم نیست با اینا دوست باشی...تو از این به بعد دوست خودمی...دوست داری دوست من باشی؟
ات:اوهوم(سر تکون دادن به نشون ی آره و گریه کردن توی بغل ته)
لیا:حرومزاده ی قدر نشناس ما به تو پناه دادیم!!(رو به ات)
ات:تو؟من بودم که آغوشم رو سمت تو باز کردم...فقط گمشو...نمیخوام دیگه ببینمت
مون:هییی...تو باید خسارت کاری که کردی رو بدی(با عصبانیت)
ته:عه واقعا؟(پولای بیشتر از خسارتش رو پرت میکنه زمین)
ات:......
ته:حالا جمعشون کن
لیا:پشمام این همه پولل؟
مون:خفه شو لیا
لیا:چیزی نگفتم که چرا ناراحت میشی
راوی:ته دست ات رو میگیره و سوار ماشینش میکنه
ات:تو چقدر خفنییی!
ته:هی تو منو نمیشناسی؟
ات:...نه راستش
ته:خب من تو یه گروه موسیقی هستم
ات:واقعا؟اسمش چیه؟
ته:بیتیاس
ات:چیی؟واقعا؟
ته:چیه میشناسی؟
ات:مگه میشه نشناسمم؟اسمش رو شنیدم ولی خب فن تون نیستم الان دیگه فن تون میشممم(ذوق)
ته:(میخنده)باشه ولی به فن بی تی اس آرمی میگن...
ات:آهاا خب میدونی من هنوز هیچی راجب آرمی و بیتیاس نمیدونم!
ته:(میخنده)باشه بیبی
ات:بی...بیبی؟؟
ته:اوهوم...تو قبول کردی من دوست پسرت باشم
ات:چییی؟کیی؟
۱.۹k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.