پارت۳۷(دردعشق)
از زبان ا/ت
اومد نزدیک تر و محکم بغلم کرد
گفتم: چیکار می کنی تهیونگ؟
با صدای بمش گفت: کی وارد قلبم شدی نمیدونستم؟
خندیدم
گفت: می خندی؟ خنده داره؟
سرمو به نشونه تایید تکون دادم که گفت: یه خنده ای نشونت بدم الان
با تعجب گفتم: میخوای چیکار کنی؟
بلافاصله انداختم رو کولش و به سمت اتاقش رفت
انداختم روی تخت و روم خیمه زد
((انقد بچه پاکیم الان دارم خجالت میکشما))
با چشمایی که بخاطر تعجب داشتن از کاسه بیرون میومدن نگاهش کردم و گفتم: چیکار می کنی
با دستش سرمو ناز کرد و گفت: هیچی
سرش رو به سمت گردنم برد و بوسه های ریزی گذاشت
((الله اکبر ))
چشمامو بستم که به کارش ادامه داد
بعد از چند دقیقه از گردنم دل کند و جدا شد((از خود راضی))
گفتم: تهیونگ من میترسم اگه ما دوتا رو ازهم جدا کنن چی؟((هیچی خودم میزم پیش تهیونگ))
اخم کرد و گفت: کی میتونه همچین کاری کنه؟
گفتم: میسون داداشم هرکاری میکنه
سرمو بوسید و گفت: ا/ت هیچ چیزی مارو ازهم جدا نمیکنه فهمیدی؟
سرمو به نشونه تایید تکون دادم
خمیازه کشید و گفت : من خوابم میاد بیا بخوابیم
باشه ای گفتم و پتو رو روی خودم و خودش کشیدم از زیر پتو بغلش کردم
چیزی نگذشت که چشمام گرم شدن و به خواب رفتم
پارت بعد قراره یه اتفاقی بیوفته از همین الان اسپویل کردما
اومد نزدیک تر و محکم بغلم کرد
گفتم: چیکار می کنی تهیونگ؟
با صدای بمش گفت: کی وارد قلبم شدی نمیدونستم؟
خندیدم
گفت: می خندی؟ خنده داره؟
سرمو به نشونه تایید تکون دادم که گفت: یه خنده ای نشونت بدم الان
با تعجب گفتم: میخوای چیکار کنی؟
بلافاصله انداختم رو کولش و به سمت اتاقش رفت
انداختم روی تخت و روم خیمه زد
((انقد بچه پاکیم الان دارم خجالت میکشما))
با چشمایی که بخاطر تعجب داشتن از کاسه بیرون میومدن نگاهش کردم و گفتم: چیکار می کنی
با دستش سرمو ناز کرد و گفت: هیچی
سرش رو به سمت گردنم برد و بوسه های ریزی گذاشت
((الله اکبر ))
چشمامو بستم که به کارش ادامه داد
بعد از چند دقیقه از گردنم دل کند و جدا شد((از خود راضی))
گفتم: تهیونگ من میترسم اگه ما دوتا رو ازهم جدا کنن چی؟((هیچی خودم میزم پیش تهیونگ))
اخم کرد و گفت: کی میتونه همچین کاری کنه؟
گفتم: میسون داداشم هرکاری میکنه
سرمو بوسید و گفت: ا/ت هیچ چیزی مارو ازهم جدا نمیکنه فهمیدی؟
سرمو به نشونه تایید تکون دادم
خمیازه کشید و گفت : من خوابم میاد بیا بخوابیم
باشه ای گفتم و پتو رو روی خودم و خودش کشیدم از زیر پتو بغلش کردم
چیزی نگذشت که چشمام گرم شدن و به خواب رفتم
پارت بعد قراره یه اتفاقی بیوفته از همین الان اسپویل کردما
۱۶.۳k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.