اسکلان توکیو پارت 3✨
پارت 3
باجی: بیشعور 💢💢💢💢
کازوتورا: هی هی هی هی
باجی: زهر مار
ترمز ناگهانی
باجی: یا جد پیکه جی دراکن چیکار میکنی
مایکی: سرم رفت تو شیشه
چیفویو که سکته ی ناقص زده: چیشده من کیم شما کیید
باجی: چیف اروم باش من خودمم نمیدونم چی شده
دراکن: هیچی نشوده اروم باشید
کازوتورا: پس چرا زدی رو ترمز
دراکن : کسی نمیخواد بستنی بخوره اونم توی جاده ی طبیعت
همه: ارهـــــــــــ
دراکن: پس منتظر باشید که برم و برگردم میتسویا و باجی میشه بیان کمک
باجی و میتسویا: اره حتما
خارج شدن از ون
مایکی که داشت تو ون راه میرفت
تاکه میچی: مایکی کون لطفا بشینین، می افتید
مایکی: تاکه میچی بیا برقصیم
تاکه میچی: جانم
مایکی دست تاکه میچی رو میگیره و باهام میرقصن
تاکه میچی: مایکی کون داری چیکار میکنی (⁄ ⁄0⁄∆⁄0⁄ ⁄)
تاکه میچی: من.....
که با کیسی از طرف مایکی حرفش قطع میشه
کازوتورا که چشمای چیفویو رو گرفته: اه اه جمع کن این وضع رو
دراکن: یا پر های بستنی اینجا چه خبرع
میتسویا: ما فقط یه لحظه رفتیم
اندکی بعد
همه تومان در حال خوردن بستنی هستند
زنگ خوردن گوشی
دراکن: الو
؟؟؟:......
دراکن: باشه باشه اومدم
مایکی: کی بود دراکن
دراکن: الان میبینیش
*ترمز گرفتن
*پیاده شدن همه ی اعضا
دراکن: بچه ها این اصغ... چیز یعنی هاگو عه (از خودم در اورده ام اسم را😐)
هاگو: سلام بچه ها
بچه ها: سلام
دراکن: ایشون پسر دختر خاله ی مامانم و راهنمای ما در این منطقه است
هاگو: قراره باهم جاهای دیدنی و مناظر باور نکردنیی رو ببینیم
هاگو: دراکن از این به بعد باید تو اون یکی ماشین بشینید
مایکی: ون قبلیمون؟
هاگو: اون مال من بود دادم به شما تا به اینجا برسید الانم من همه ی کارای شما رو انجام دادم اول باید بریم هتل استراحت کنید
همه سوار ماشین جدید شدن و هاگو هم با اشاره به چند نفر وسایل رو گذاشتن تو صندوق و خودشم راننده شد
به همه توی ون جدید خوش میگذشت چون بزرگ تر بود و در اون زمان حال و هوای بیرون فوق العاده بود
باجی: چیفویو
چیفویو: هوم
باجی: میتونم یه سوال ازت بپرسم
چیفویو: اره
باجی: منو انتخاب میکنی یا کازوتورا رو
چیفویو: باجی سان چرا یه همچین سوالی میپرسید
باجی: خب میخوام بدونم
چیفویو: من هر دوتون رو دوست دارم ولی عاشق تو ام
باجی با گوش های رنگ گرفته لبخندی زد: پس منو انتخاب میکنی
چیفویو: ام خب گفتم هر دو تون رو دوست دارم
کازوتورا: باجی بیشعور باهات تو رابطه اس اگه منم باهاش تو رابطه بودم منو انتخاب میکرد
باجی: دگه
کازوتورا: 💢💢💢
دیگه شب شده بود و اونا به یه هتل رسیدن
هاگو: این اتاق مال شماست من توی اتاق بغلیم اگه چیزی خواستید بگید
دراکن: باشه ممنون
تاکه میچی: عجب جای خفنی
واقعا هم همینطور بود خیلی هتل لوکسی بود
بعد از گذشت زمان همه وسایلشون رو سر جاشون گذاشتن و خسته روی هم افتادن
دراکن: خب بریم بخوابیم و به سمت اتاق خواب خیلی زیبا و بزرگی قدم برداشت
اونجا 7 تا تخت بود هر کس یه تخت رو برداشت و همه پریدن رو تختاشون
باجی: اخ خدا خسته شدم
چیفویو: چقدر کیف میده استراحت کردن
مایکی: خخخخخ پففففف
کازوتورا: این از خرس قطبی که انقدر میخوابه بیشتر میخوابه
تاکه میچی: بعدشم که بیدار میشه...... هیچی دیگه
میتسویا: شب بخیر
دراکن: شب بخیر
و همه به سرعت خوابشون برد
پایان این پارت✨✨✨✨
دیشی دیلین ماشالله 💖گیلیلیلیلیی✨✨
باجی: بیشعور 💢💢💢💢
کازوتورا: هی هی هی هی
باجی: زهر مار
ترمز ناگهانی
باجی: یا جد پیکه جی دراکن چیکار میکنی
مایکی: سرم رفت تو شیشه
چیفویو که سکته ی ناقص زده: چیشده من کیم شما کیید
باجی: چیف اروم باش من خودمم نمیدونم چی شده
دراکن: هیچی نشوده اروم باشید
کازوتورا: پس چرا زدی رو ترمز
دراکن : کسی نمیخواد بستنی بخوره اونم توی جاده ی طبیعت
همه: ارهـــــــــــ
دراکن: پس منتظر باشید که برم و برگردم میتسویا و باجی میشه بیان کمک
باجی و میتسویا: اره حتما
خارج شدن از ون
مایکی که داشت تو ون راه میرفت
تاکه میچی: مایکی کون لطفا بشینین، می افتید
مایکی: تاکه میچی بیا برقصیم
تاکه میچی: جانم
مایکی دست تاکه میچی رو میگیره و باهام میرقصن
تاکه میچی: مایکی کون داری چیکار میکنی (⁄ ⁄0⁄∆⁄0⁄ ⁄)
تاکه میچی: من.....
که با کیسی از طرف مایکی حرفش قطع میشه
کازوتورا که چشمای چیفویو رو گرفته: اه اه جمع کن این وضع رو
دراکن: یا پر های بستنی اینجا چه خبرع
میتسویا: ما فقط یه لحظه رفتیم
اندکی بعد
همه تومان در حال خوردن بستنی هستند
زنگ خوردن گوشی
دراکن: الو
؟؟؟:......
دراکن: باشه باشه اومدم
مایکی: کی بود دراکن
دراکن: الان میبینیش
*ترمز گرفتن
*پیاده شدن همه ی اعضا
دراکن: بچه ها این اصغ... چیز یعنی هاگو عه (از خودم در اورده ام اسم را😐)
هاگو: سلام بچه ها
بچه ها: سلام
دراکن: ایشون پسر دختر خاله ی مامانم و راهنمای ما در این منطقه است
هاگو: قراره باهم جاهای دیدنی و مناظر باور نکردنیی رو ببینیم
هاگو: دراکن از این به بعد باید تو اون یکی ماشین بشینید
مایکی: ون قبلیمون؟
هاگو: اون مال من بود دادم به شما تا به اینجا برسید الانم من همه ی کارای شما رو انجام دادم اول باید بریم هتل استراحت کنید
همه سوار ماشین جدید شدن و هاگو هم با اشاره به چند نفر وسایل رو گذاشتن تو صندوق و خودشم راننده شد
به همه توی ون جدید خوش میگذشت چون بزرگ تر بود و در اون زمان حال و هوای بیرون فوق العاده بود
باجی: چیفویو
چیفویو: هوم
باجی: میتونم یه سوال ازت بپرسم
چیفویو: اره
باجی: منو انتخاب میکنی یا کازوتورا رو
چیفویو: باجی سان چرا یه همچین سوالی میپرسید
باجی: خب میخوام بدونم
چیفویو: من هر دوتون رو دوست دارم ولی عاشق تو ام
باجی با گوش های رنگ گرفته لبخندی زد: پس منو انتخاب میکنی
چیفویو: ام خب گفتم هر دو تون رو دوست دارم
کازوتورا: باجی بیشعور باهات تو رابطه اس اگه منم باهاش تو رابطه بودم منو انتخاب میکرد
باجی: دگه
کازوتورا: 💢💢💢
دیگه شب شده بود و اونا به یه هتل رسیدن
هاگو: این اتاق مال شماست من توی اتاق بغلیم اگه چیزی خواستید بگید
دراکن: باشه ممنون
تاکه میچی: عجب جای خفنی
واقعا هم همینطور بود خیلی هتل لوکسی بود
بعد از گذشت زمان همه وسایلشون رو سر جاشون گذاشتن و خسته روی هم افتادن
دراکن: خب بریم بخوابیم و به سمت اتاق خواب خیلی زیبا و بزرگی قدم برداشت
اونجا 7 تا تخت بود هر کس یه تخت رو برداشت و همه پریدن رو تختاشون
باجی: اخ خدا خسته شدم
چیفویو: چقدر کیف میده استراحت کردن
مایکی: خخخخخ پففففف
کازوتورا: این از خرس قطبی که انقدر میخوابه بیشتر میخوابه
تاکه میچی: بعدشم که بیدار میشه...... هیچی دیگه
میتسویا: شب بخیر
دراکن: شب بخیر
و همه به سرعت خوابشون برد
پایان این پارت✨✨✨✨
دیشی دیلین ماشالله 💖گیلیلیلیلیی✨✨
۶.۸k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.