بقیه پارت6
<br>
به کتک خوردن عادت کردم به این ک شبا همش اکیپ اکیپ میان اذیتم میکنن عادت کردم! <br>
کوک زد تویه گوشمو با داد گفت: اینارو الان میگی؟؟؟ <br>
همه داشتن از پنجره نگاهمون میکردن<br>
+اروم باشین من معذرت میخوام<br>
اشکم رو پاک میکردم<br>
_الان میگی اره؟<br>
+من معذرت میخوام قربان<br>
_من دارم برات(با داد) <br>
سرمو اوردم بالا اشکم رو پاک کردمو گفتم؛ من عذر میخوام منو ببخشید! من راحتم شما برید خونه استراحت کنید<br>
به حرفم توجهی نکردو دستمو گرفت و کشوندم سمت ماشینش<br>
پرتم کرد داخل ماشین<br>
بردم سمت خونش<br>
ادامه دارد... <br>
به کتک خوردن عادت کردم به این ک شبا همش اکیپ اکیپ میان اذیتم میکنن عادت کردم! <br>
کوک زد تویه گوشمو با داد گفت: اینارو الان میگی؟؟؟ <br>
همه داشتن از پنجره نگاهمون میکردن<br>
+اروم باشین من معذرت میخوام<br>
اشکم رو پاک میکردم<br>
_الان میگی اره؟<br>
+من معذرت میخوام قربان<br>
_من دارم برات(با داد) <br>
سرمو اوردم بالا اشکم رو پاک کردمو گفتم؛ من عذر میخوام منو ببخشید! من راحتم شما برید خونه استراحت کنید<br>
به حرفم توجهی نکردو دستمو گرفت و کشوندم سمت ماشینش<br>
پرتم کرد داخل ماشین<br>
بردم سمت خونش<br>
ادامه دارد... <br>
۴.۶k
۰۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.