فیک از جونگکوک:زیرزمین
فیک از جونگکوک:زیرزمین
part²⁴
_آه تو به من میگی که باید چیکار کنم؟(باحرص)
(جونگکوک دست چپ ا.ت رو محکم میگر فشار میده)
_ببین اون مامان منه من از پیش اون نمیرم (عصبی)
+ولم کن دستم درد گرفت
_این تازه اولش اگه از زندگی مامانم نری بیرون بدتر از این سرت میارم
(ا.ت دستشو از جونگکوک میگیره بعد همون دست برا برای جونگکوک بالا میبره ببین فیمهمید که منظورم جیه دیگه ؟
ا.ت میگه)
+هر کاری میخوای بکن من مامانمو خیلی دوست دارم از پیشش نمیرم
ویو جونگکوک
تا گفت از زندگی مامانم نمیره خیلی از قبل عصبی تر شدم میخواستم بزنم تو گوشش که چشم به دستبند توی دستش افتاد
اون دستبند همون دست بندی که اون دختره اون روز منو از اون زیرزمین نجات داد
نویسنده:خب برگردیم به ۵سال قبل یعنی اون روزی که ا.ت اون بچه ها رو از زیرزمین خونشون نجات داد
خب ا.ت توی بچه گی قبل از اینکه مامان واقعیش فوت کنه به ا.ت یه دستبندی میده که خودش درست کرده هیچکس دیگه ای جز ا.ت اون دستبند رو نداره آخه مامان اگت خودش اونو براش درست کرده برا همین ا.ت اون هیچ وقت از دستش در نمیاره برای همین اون روزی که ا.ت اون بچه ها رو از زیرزمین نجات داد اون دستبند آوی دستش بوده و جدنگکوک اونو میبینه و مثل اینکه جونگکوک اون روز از ا.ت خوشش میاد
بعد برا همین این دستبند رو بعد از این همه سال توی دست ا.ت میبینه و شکه میشه که اون همون دخترس که اون روز نجاتش داد یانه برا همین ازش میپرسه
ویو جونگکوک
تا اون دستبند رو توی دستش دیدم باورم نمیشد که اون همون دختره باشه یا شایدم این دختر این دستبند رو ازش گرفته یا دزدیه برا همین ازش پرسیدم...
_ببین تو این دستبند رو از کجا اوردی؟(با تعجب)
+ها چی؟منظورت چیه؟
_خیلی خنگی یا این دستبند که توی دستته رو میگم این رو از کی گرفتی؟ یا شایدم دزدیش؟
+اینقدر چرت نگو اینو مامان قبل فوتش به داد از اون موقعه تا حالا نه به هیچکس دادم نه از توی دستم درش اوردم
_یعنی این مال خودته؟
+معلومه
+اصلا چه ربطی نداره؟
_ها؟هیچی
+خب پس چته؟
_هی با من درست حرف بزن؟
+اگه درست حرف نزنم چی میشه؟میخوای چیکار کنی ها؟
_یه بار دیگه باهام اینطوری حرف بزن تا بهت نشون بدم چی میشه؟
+من هر جوری دوست دارم باهات رفتار میکنم؟
_پس من هر جوری دوست دارم باهات رفتار میکنم
(بعد از اتاق میره بیرون)
ویو جونگکوک
باورم نمیشه اون همون دختره باشه
ویو ا.ت
این پسره چشه یه بار بهم میگه برو بعد میگه این دستبند رو از کجا آوردی پسره دیونه یه تختش کمه
(ا.ت لباس رو عوض میکنه میره پیش مامانش)(عکس لباس ا.ت رو میزارم)
ویو ا.ت
جونگکوک چقدر زود لباسش رو عوض کرد اصلا به من چه
part²⁴
_آه تو به من میگی که باید چیکار کنم؟(باحرص)
(جونگکوک دست چپ ا.ت رو محکم میگر فشار میده)
_ببین اون مامان منه من از پیش اون نمیرم (عصبی)
+ولم کن دستم درد گرفت
_این تازه اولش اگه از زندگی مامانم نری بیرون بدتر از این سرت میارم
(ا.ت دستشو از جونگکوک میگیره بعد همون دست برا برای جونگکوک بالا میبره ببین فیمهمید که منظورم جیه دیگه ؟
ا.ت میگه)
+هر کاری میخوای بکن من مامانمو خیلی دوست دارم از پیشش نمیرم
ویو جونگکوک
تا گفت از زندگی مامانم نمیره خیلی از قبل عصبی تر شدم میخواستم بزنم تو گوشش که چشم به دستبند توی دستش افتاد
اون دستبند همون دست بندی که اون دختره اون روز منو از اون زیرزمین نجات داد
نویسنده:خب برگردیم به ۵سال قبل یعنی اون روزی که ا.ت اون بچه ها رو از زیرزمین خونشون نجات داد
خب ا.ت توی بچه گی قبل از اینکه مامان واقعیش فوت کنه به ا.ت یه دستبندی میده که خودش درست کرده هیچکس دیگه ای جز ا.ت اون دستبند رو نداره آخه مامان اگت خودش اونو براش درست کرده برا همین ا.ت اون هیچ وقت از دستش در نمیاره برای همین اون روزی که ا.ت اون بچه ها رو از زیرزمین نجات داد اون دستبند آوی دستش بوده و جدنگکوک اونو میبینه و مثل اینکه جونگکوک اون روز از ا.ت خوشش میاد
بعد برا همین این دستبند رو بعد از این همه سال توی دست ا.ت میبینه و شکه میشه که اون همون دخترس که اون روز نجاتش داد یانه برا همین ازش میپرسه
ویو جونگکوک
تا اون دستبند رو توی دستش دیدم باورم نمیشد که اون همون دختره باشه یا شایدم این دختر این دستبند رو ازش گرفته یا دزدیه برا همین ازش پرسیدم...
_ببین تو این دستبند رو از کجا اوردی؟(با تعجب)
+ها چی؟منظورت چیه؟
_خیلی خنگی یا این دستبند که توی دستته رو میگم این رو از کی گرفتی؟ یا شایدم دزدیش؟
+اینقدر چرت نگو اینو مامان قبل فوتش به داد از اون موقعه تا حالا نه به هیچکس دادم نه از توی دستم درش اوردم
_یعنی این مال خودته؟
+معلومه
+اصلا چه ربطی نداره؟
_ها؟هیچی
+خب پس چته؟
_هی با من درست حرف بزن؟
+اگه درست حرف نزنم چی میشه؟میخوای چیکار کنی ها؟
_یه بار دیگه باهام اینطوری حرف بزن تا بهت نشون بدم چی میشه؟
+من هر جوری دوست دارم باهات رفتار میکنم؟
_پس من هر جوری دوست دارم باهات رفتار میکنم
(بعد از اتاق میره بیرون)
ویو جونگکوک
باورم نمیشه اون همون دختره باشه
ویو ا.ت
این پسره چشه یه بار بهم میگه برو بعد میگه این دستبند رو از کجا آوردی پسره دیونه یه تختش کمه
(ا.ت لباس رو عوض میکنه میره پیش مامانش)(عکس لباس ا.ت رو میزارم)
ویو ا.ت
جونگکوک چقدر زود لباسش رو عوض کرد اصلا به من چه
۷.۲k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.