فیک : -6
فیک :_-6
فقط من ؛ فقط تو
«تهیونگ»
تهیونگ: سوجین عکس دختر عموم رو نشون بده قراره تو فرودگاه اون بیاد
سوجین : بله آقا
سوجین عکس رو ب تهیونگ نشون میده
ته وقتی عکس هارو میبینه تعجب میکنه و تو دلش میگه: خیلی تغییر کرده یعنی تا حالا دوست پسر نداشته ! هه غیر ممکنه باید تحقیق کنم
سوجین: دختر عمو تون یعنی خانم کیم خیلی زیبا هستن .
تهیونگ: درسته
سوجین: واقعا چرا تا الان ازدواج نکردن با اینکه سنشون کمه ولی تا الان حداقل باید دوست پسر داشته باشن تو رسانه ها چیزی نبود در موردش
تهیونگ اخمی میکنه و میگه: معلومه ک نداره ! نبایدم داشته باشه .
سوجین: آه بله امم داریم میرسیم بهتره آماده بشید.
«فلش بک داخل فرودگاه»
« ات»
ات در حالی ک دست گل رو دستش گرفته و یک لبخند فیک ب لبش داره
ات: اوففف چرا باید استرس بگیرم
روبه دو تا بادیگارد ها میکنه و میگه
ات: اهههه ی کم فاصله بگیرید خفه شدمممم
بادیگارد: معذرت می خوام خانم
یک قدم از ات فاصله میگیره
ات: همین! با یک قدم
بادیگارد: خانم ارباب دستور دادن
ات: قرار نیست فرار کنم احمق ها
بادیگارد: ببخشید ولی نمیتونیم از دستور ارباب سرپیچی کنیم .
ات: نمیان پس چرا
«تهیونگ »
تهیونگ: رو ب بادیگارد میکنه و میگه اونان؟
بادیگارد: بله آقا
تهیونگ: اوه اون کیه ؟
بادیگارد: خانم کیم هستن
تهیونگ: ....«تو دلش: یا مسیح این چرا انقد خوش فرمه حتی از داخل عکس ها هم بهتره اوه چی میگی تهیونگ !»
تهیونگ: سلام عزیزم! خیلی منتظر موندی؟
ات برمیگرده و با تهیونگ مواجه میشه و همون ی لبخند فیک هم از لبش محو میشه دوباره دوباره دلش لرزید و....
ولی زود خودش رو جمع و جور کرد و گفت
ات: اوه سلام نه من بخاطرت تا ابد منتظر میمونم.
« دلتان خوش نباشه ها اونجا کلی خبر نگار وایساده بوده تمام فیلم بازی میکردن.🙂»
تهیونگ: نمیخوای گل رو بهم بدی؟
ات: اوه ببخشید از بس خوشحال شدم یادم رفت بفرمایید
تهیونگ: واو خیلی خوشگلن
تهیونگ خودش رو ب ات نزدیک میکنه و دستش رو میزارن رو کمر ات
تهیونگ: بریم !
بادیگارد ها خبر نگار ها رو کنار میزدن تا ات و تهیونگ بتونن رد بشن
خبرنگار: آقای کیم این حقیقت داره ک قراره با خانم کیم نامزد کنید ؟
تهیونگ: بله همینطور
خبرنگار : ولی شایعه شده خانم کیم با پسره آقای مین در رابطه هستن!
تهیونگ ک تو شک بود با حالت خیلی سردی گفت : خودتون دارید میگید شایع اینها حقیقت ندارن ما همدیگر رو دوست داریم مگه نه چاگیا؟
ات ک مونده بود کی اینها رو میدونه چون مطمئن بود ک جز خودش و یونگی از این رابطه کسی خبر دار نبود
ات با لبخند :بله همینطور این شایعه ها رو باور نکنید .
باهم دیگه از فرودگاه خارج میشن سوارون مشکی رنگ میشن ات و تهیونگ کنار هم میشن و سوجین صندلی جلویی و بادیگارد ها از عقب و جلوی ون داخلی ماشین شدن و حرکت کردن.
سکوت مرگباری کل ون رو پر کرده بود ک
تهیونگ: پس دوست پسر داری دختر عمو !
ات: دروغه من الان با کسی تو رابطه نیستم
اصلا باشم ک چی
تهیونگ: هه نه دیگه نشد از امشب ب بعد قرار نیست با کسی باشی خانم کیم چون قراره نامزد و بعد زن من بشی
ات: نمیزارم این اتفاق بیوفته
تهیونگ: با قهقه میخنده و میگه چیه فکر کردی من ب این ازدواج راضی م ؟ نه خانم کوچولو خودت میدونی اصلا بهت علاقه ای ندارم ولی میدونی ک هیچکس نمیتونه مقابل ارباب ب ایسته
ات بی تفاوت ب حرف های تهیونگ با لبخند رو ب سوجین میگه
ات: حتما دوست دختر پسر عموم هستی مگه نه ؟
سوجین: چ چی
تهیونگ: هوم باشه ک چی
ات: اوه واقعا خیلی خوشگلی ! میتونیم با هم دوست باشیم
سوجین : ال البته
فقط من ؛ فقط تو
«تهیونگ»
تهیونگ: سوجین عکس دختر عموم رو نشون بده قراره تو فرودگاه اون بیاد
سوجین : بله آقا
سوجین عکس رو ب تهیونگ نشون میده
ته وقتی عکس هارو میبینه تعجب میکنه و تو دلش میگه: خیلی تغییر کرده یعنی تا حالا دوست پسر نداشته ! هه غیر ممکنه باید تحقیق کنم
سوجین: دختر عمو تون یعنی خانم کیم خیلی زیبا هستن .
تهیونگ: درسته
سوجین: واقعا چرا تا الان ازدواج نکردن با اینکه سنشون کمه ولی تا الان حداقل باید دوست پسر داشته باشن تو رسانه ها چیزی نبود در موردش
تهیونگ اخمی میکنه و میگه: معلومه ک نداره ! نبایدم داشته باشه .
سوجین: آه بله امم داریم میرسیم بهتره آماده بشید.
«فلش بک داخل فرودگاه»
« ات»
ات در حالی ک دست گل رو دستش گرفته و یک لبخند فیک ب لبش داره
ات: اوففف چرا باید استرس بگیرم
روبه دو تا بادیگارد ها میکنه و میگه
ات: اهههه ی کم فاصله بگیرید خفه شدمممم
بادیگارد: معذرت می خوام خانم
یک قدم از ات فاصله میگیره
ات: همین! با یک قدم
بادیگارد: خانم ارباب دستور دادن
ات: قرار نیست فرار کنم احمق ها
بادیگارد: ببخشید ولی نمیتونیم از دستور ارباب سرپیچی کنیم .
ات: نمیان پس چرا
«تهیونگ »
تهیونگ: رو ب بادیگارد میکنه و میگه اونان؟
بادیگارد: بله آقا
تهیونگ: اوه اون کیه ؟
بادیگارد: خانم کیم هستن
تهیونگ: ....«تو دلش: یا مسیح این چرا انقد خوش فرمه حتی از داخل عکس ها هم بهتره اوه چی میگی تهیونگ !»
تهیونگ: سلام عزیزم! خیلی منتظر موندی؟
ات برمیگرده و با تهیونگ مواجه میشه و همون ی لبخند فیک هم از لبش محو میشه دوباره دوباره دلش لرزید و....
ولی زود خودش رو جمع و جور کرد و گفت
ات: اوه سلام نه من بخاطرت تا ابد منتظر میمونم.
« دلتان خوش نباشه ها اونجا کلی خبر نگار وایساده بوده تمام فیلم بازی میکردن.🙂»
تهیونگ: نمیخوای گل رو بهم بدی؟
ات: اوه ببخشید از بس خوشحال شدم یادم رفت بفرمایید
تهیونگ: واو خیلی خوشگلن
تهیونگ خودش رو ب ات نزدیک میکنه و دستش رو میزارن رو کمر ات
تهیونگ: بریم !
بادیگارد ها خبر نگار ها رو کنار میزدن تا ات و تهیونگ بتونن رد بشن
خبرنگار: آقای کیم این حقیقت داره ک قراره با خانم کیم نامزد کنید ؟
تهیونگ: بله همینطور
خبرنگار : ولی شایعه شده خانم کیم با پسره آقای مین در رابطه هستن!
تهیونگ ک تو شک بود با حالت خیلی سردی گفت : خودتون دارید میگید شایع اینها حقیقت ندارن ما همدیگر رو دوست داریم مگه نه چاگیا؟
ات ک مونده بود کی اینها رو میدونه چون مطمئن بود ک جز خودش و یونگی از این رابطه کسی خبر دار نبود
ات با لبخند :بله همینطور این شایعه ها رو باور نکنید .
باهم دیگه از فرودگاه خارج میشن سوارون مشکی رنگ میشن ات و تهیونگ کنار هم میشن و سوجین صندلی جلویی و بادیگارد ها از عقب و جلوی ون داخلی ماشین شدن و حرکت کردن.
سکوت مرگباری کل ون رو پر کرده بود ک
تهیونگ: پس دوست پسر داری دختر عمو !
ات: دروغه من الان با کسی تو رابطه نیستم
اصلا باشم ک چی
تهیونگ: هه نه دیگه نشد از امشب ب بعد قرار نیست با کسی باشی خانم کیم چون قراره نامزد و بعد زن من بشی
ات: نمیزارم این اتفاق بیوفته
تهیونگ: با قهقه میخنده و میگه چیه فکر کردی من ب این ازدواج راضی م ؟ نه خانم کوچولو خودت میدونی اصلا بهت علاقه ای ندارم ولی میدونی ک هیچکس نمیتونه مقابل ارباب ب ایسته
ات بی تفاوت ب حرف های تهیونگ با لبخند رو ب سوجین میگه
ات: حتما دوست دختر پسر عموم هستی مگه نه ؟
سوجین: چ چی
تهیونگ: هوم باشه ک چی
ات: اوه واقعا خیلی خوشگلی ! میتونیم با هم دوست باشیم
سوجین : ال البته
۶۲.۲k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.