تکپارتی
#تکپارتی
موضوع: وقتی موقع دعوا خون گریه میکنی
کاپل:
جیمین و ات
بالاخره موقع عروسی هیونگ رسیده بود
رفتم و یه کت شلوار واسه ی عروسی خریدم و رفتم به سمت خونقرار بود با ات برم تا دیگ برا مردم عادی شه ک منم دارم عروسی میکنم
رسیدم خونه و یه دوس گرفتم و لباسامو تنم کردم
به سمت اتاق ات رفتم تا ببینم در چ حالدر و ک باز کردم شوکه شده بود
+اووو پارک ات چقد زیبا شدی
به سمت برگشت و گفت
_زیبا شدم؟؟
+پرنسمم تصحیح میکنم زیبا تر شدی
اومد بهم چسبید و کرپاتمو گرفت و اومد و بالا بوسه ارومی رو لبم زد
_تو زیباترین شدی
یهویی خندید و گفت
_تصحیح میکنم زیباترین بودی و هستی و خواهی بود
دستامو زیر باس//نش گذاشتم و کشیدم بالا سرمو کذاشتم رو قفسه سینش و گفتم
+کار و برا خودت سخت نکناا یهویی میبینی امشب عروسی نمیریم
_دیوونه بزارم پایین ببینم
گذاشتم و پایینو و اماده شدیم و رفتیم
وقتی رسیدیم با اعضا و ات رفتیم رو یه میز نشستیم
ک یهو جونگکوک اومد
/اووو خانم زیبارو ببینم
+سلیقه منه
ببین چ کرردم
/اووو جمن شیی
ک هممون،زدیم زیر خنده
نشسته بودیم و برامون شراب اوردن مشغول خوردن بودیم
ات زیاد نخورد
پاشدیم رفتیم پیش هیونگ ولی ات گفت خجالت میکشت و نیومد
وقتی برگشتیم یهویی اهنگ رسمی کررو گذاشتن ک کاپلا میرن میرقصن
_جیمین جیمین بیا بریم برقصیمممم
+ات واقعا نمیتونم
بعدشم من این رقصو زیاد بلد نیستم
یههویی تهیونگ اومد و دستشو گرفت سمت ات
✓تا من هستم منت جیمینو نکش
ات هم. نیم نکاهی بهم. کرد چشم غره ای بهش رفتم ولی توجه نکرد و با تهیونگ رفت
با حلقه شدن دست تهیونگ. دور کمرش گردنم نبظ میزد
دسنای تهیونگ جای جای تن ات میرفت
اینقد ات و تهیونگ قشنگ میرقصیدن ک همه نشسته یودن و اوتارو. نگاه میکردن
اخرای رقص بود ک انتظار داستم ات حداقل بوسه ی اخرشو با تهیونگ نره ولی بر خلاف تصورم
اونو همو بوسیدن و اخرشم ات از شدت ذوق تهیونگو. بغل کرد
اومدنو نشستن
ک با نشستن ات کنارم دستمو چنگ رونش کردم و یهویی پرید
جونگکوک از وضعیتم با خبر شد و اومد بینمون نشست
و در گوشم گفت
/اتفاقی ک نیفتاده جیمین اروم باش
نیشگونی از پهلوی جونگکوک گرفتم ک دستاشو به علامت تسلیم بالا برد
بالاخره اون شب نکبتی تموم شد و سوار ماشین شدیم
ات از عصبانیتم خبر دار بود و اصلا حرف نمیزد
رسیدیم و. رفتیم داخل
ک یهو صداش از پشت سرم بلند شد
_جیمینم اون رفیقتــ
با تموم نشدن جملش عربده ای کشید
+خفه شوووو
_یه لحظه به حرفم گوش بدههه
+میگم ساکتتت
تو شوهر داری تو خودت دوس پسر داری بعد با ی پسر دیگ میریی میرقصی؟؟؟
میفهمی هیچ ک اون پسر جای جدی تنتو لمش کرد
چشاش اشکی شده بود
_اون پسر رفیقته
مطمئن باش قرار نیستت بهم
موضوع: وقتی موقع دعوا خون گریه میکنی
کاپل:
جیمین و ات
بالاخره موقع عروسی هیونگ رسیده بود
رفتم و یه کت شلوار واسه ی عروسی خریدم و رفتم به سمت خونقرار بود با ات برم تا دیگ برا مردم عادی شه ک منم دارم عروسی میکنم
رسیدم خونه و یه دوس گرفتم و لباسامو تنم کردم
به سمت اتاق ات رفتم تا ببینم در چ حالدر و ک باز کردم شوکه شده بود
+اووو پارک ات چقد زیبا شدی
به سمت برگشت و گفت
_زیبا شدم؟؟
+پرنسمم تصحیح میکنم زیبا تر شدی
اومد بهم چسبید و کرپاتمو گرفت و اومد و بالا بوسه ارومی رو لبم زد
_تو زیباترین شدی
یهویی خندید و گفت
_تصحیح میکنم زیباترین بودی و هستی و خواهی بود
دستامو زیر باس//نش گذاشتم و کشیدم بالا سرمو کذاشتم رو قفسه سینش و گفتم
+کار و برا خودت سخت نکناا یهویی میبینی امشب عروسی نمیریم
_دیوونه بزارم پایین ببینم
گذاشتم و پایینو و اماده شدیم و رفتیم
وقتی رسیدیم با اعضا و ات رفتیم رو یه میز نشستیم
ک یهو جونگکوک اومد
/اووو خانم زیبارو ببینم
+سلیقه منه
ببین چ کرردم
/اووو جمن شیی
ک هممون،زدیم زیر خنده
نشسته بودیم و برامون شراب اوردن مشغول خوردن بودیم
ات زیاد نخورد
پاشدیم رفتیم پیش هیونگ ولی ات گفت خجالت میکشت و نیومد
وقتی برگشتیم یهویی اهنگ رسمی کررو گذاشتن ک کاپلا میرن میرقصن
_جیمین جیمین بیا بریم برقصیمممم
+ات واقعا نمیتونم
بعدشم من این رقصو زیاد بلد نیستم
یههویی تهیونگ اومد و دستشو گرفت سمت ات
✓تا من هستم منت جیمینو نکش
ات هم. نیم نکاهی بهم. کرد چشم غره ای بهش رفتم ولی توجه نکرد و با تهیونگ رفت
با حلقه شدن دست تهیونگ. دور کمرش گردنم نبظ میزد
دسنای تهیونگ جای جای تن ات میرفت
اینقد ات و تهیونگ قشنگ میرقصیدن ک همه نشسته یودن و اوتارو. نگاه میکردن
اخرای رقص بود ک انتظار داستم ات حداقل بوسه ی اخرشو با تهیونگ نره ولی بر خلاف تصورم
اونو همو بوسیدن و اخرشم ات از شدت ذوق تهیونگو. بغل کرد
اومدنو نشستن
ک با نشستن ات کنارم دستمو چنگ رونش کردم و یهویی پرید
جونگکوک از وضعیتم با خبر شد و اومد بینمون نشست
و در گوشم گفت
/اتفاقی ک نیفتاده جیمین اروم باش
نیشگونی از پهلوی جونگکوک گرفتم ک دستاشو به علامت تسلیم بالا برد
بالاخره اون شب نکبتی تموم شد و سوار ماشین شدیم
ات از عصبانیتم خبر دار بود و اصلا حرف نمیزد
رسیدیم و. رفتیم داخل
ک یهو صداش از پشت سرم بلند شد
_جیمینم اون رفیقتــ
با تموم نشدن جملش عربده ای کشید
+خفه شوووو
_یه لحظه به حرفم گوش بدههه
+میگم ساکتتت
تو شوهر داری تو خودت دوس پسر داری بعد با ی پسر دیگ میریی میرقصی؟؟؟
میفهمی هیچ ک اون پسر جای جدی تنتو لمش کرد
چشاش اشکی شده بود
_اون پسر رفیقته
مطمئن باش قرار نیستت بهم
۸.۲k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.