خاطره بانو از کودکی خویش
بانو گوگوش:
یادم هست وقتی دختربچه ای بودم، با پدرم به کرمانشاه رفتم منزلِ تیمسار سازگار مهمان بودیم، من نزد همسرش تاجی و دختر و پسرش ماندم، من که برای خود حتی یک روز هم نداشتم آن چند روز، بهعنوان خاطرهای در ذهنم ماندگار شد، آن دختر و پسر هم سن و سالم به من دوچرخه سواری یاد دادند، از شوق پرواز میکردم ، انگار دنیا را فتح کرده بودم، تاجی سازگار چقدر زن مهربانی بود، مثل یک مادر به من توجه و مهر داشت. آن خانواده عزیز و مهربان، دو سه روز از کودکی مرا ساختند، من هیچگاه فراموششان نکردم، بعدها که تاجی خانم مریض شد، به عیادتاش رفتم با دخترش روبرو شدم، ولی بعد از آنها بیخبر ماندم.
یادم هست وقتی دختربچه ای بودم، با پدرم به کرمانشاه رفتم منزلِ تیمسار سازگار مهمان بودیم، من نزد همسرش تاجی و دختر و پسرش ماندم، من که برای خود حتی یک روز هم نداشتم آن چند روز، بهعنوان خاطرهای در ذهنم ماندگار شد، آن دختر و پسر هم سن و سالم به من دوچرخه سواری یاد دادند، از شوق پرواز میکردم ، انگار دنیا را فتح کرده بودم، تاجی سازگار چقدر زن مهربانی بود، مثل یک مادر به من توجه و مهر داشت. آن خانواده عزیز و مهربان، دو سه روز از کودکی مرا ساختند، من هیچگاه فراموششان نکردم، بعدها که تاجی خانم مریض شد، به عیادتاش رفتم با دخترش روبرو شدم، ولی بعد از آنها بیخبر ماندم.
۷.۸k
۲۱ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.