کینه ایی🎧
کینه ایی🎧
Part:³⁸
رسیدیم خونه و محراب ماشینو تو حیاط پارک کرد
صدای درو دخترا که شنیدن اومدن بیرون
نیکا:ارسلان چی شد
_همه ماجرا رو براش تعریف کردم
نیکا:چقدر پروعه این بشر من پرو تر از این ندیدم
_اوم
نیکا:هستی چیشد
_نمیدونم اون روز هستی رو ندیدم
نیکا:وا مگه میشه پیش مامانش نباشه یعنی کجاس
_فکر کنم رفته روستا
خونه مامان بزرگمون که همش اونحا میره
نیکا:اگه نبود چی
_هیچی دیگه میشیم کاراگاه گجت میوفتیم دنبالش خوب این چه سوالیه من چمیدونم
نیکا:هوففففف توهم که جواب درست حسابی نمیدی به من
_ول کن اون لاشیا رو ،دیانا چطوره؟
نیکا:هیچی حالش خوبه بلند شد یگم مهشاد که سوپ درست کرده بود خورد بهش قرصشو دادم خوابید گفت کجا رفتی گفتم رفتی بیرون
دیگه نگفتم کجا رفتی
از روی مبل بلند شدم رفتم تو اتاق
خیلی وقت بود دیانا رو بغل نکرده بودم
دلم میخاست بک.نمش ولی نمیشد با این وضع
رفتم تو اتاق که خیلی ناز خودشو جمع کرده بود و خوابیده بود
منو که دید بلند شدو نشست
_سلام دیانای من
_سلام کجا بودی تو
_رفته بودم پیش ساحل زندان
_واسه یه چی اون منو فرستاد تو دنیای دیگه منو از تو دور کرد بعد چطوری دلت اومد بری پیشش(با گریه)
_نمیدونم ولی خیلی دلم میخاست ببینمش دلشو پر کنم با حرفای اعدام و اینا
همینجور داشت گریه میکرد که بغلش کردمو سرشو گذاشتم رو سینم
........
ببخشید کم بود ✨
Part:³⁸
رسیدیم خونه و محراب ماشینو تو حیاط پارک کرد
صدای درو دخترا که شنیدن اومدن بیرون
نیکا:ارسلان چی شد
_همه ماجرا رو براش تعریف کردم
نیکا:چقدر پروعه این بشر من پرو تر از این ندیدم
_اوم
نیکا:هستی چیشد
_نمیدونم اون روز هستی رو ندیدم
نیکا:وا مگه میشه پیش مامانش نباشه یعنی کجاس
_فکر کنم رفته روستا
خونه مامان بزرگمون که همش اونحا میره
نیکا:اگه نبود چی
_هیچی دیگه میشیم کاراگاه گجت میوفتیم دنبالش خوب این چه سوالیه من چمیدونم
نیکا:هوففففف توهم که جواب درست حسابی نمیدی به من
_ول کن اون لاشیا رو ،دیانا چطوره؟
نیکا:هیچی حالش خوبه بلند شد یگم مهشاد که سوپ درست کرده بود خورد بهش قرصشو دادم خوابید گفت کجا رفتی گفتم رفتی بیرون
دیگه نگفتم کجا رفتی
از روی مبل بلند شدم رفتم تو اتاق
خیلی وقت بود دیانا رو بغل نکرده بودم
دلم میخاست بک.نمش ولی نمیشد با این وضع
رفتم تو اتاق که خیلی ناز خودشو جمع کرده بود و خوابیده بود
منو که دید بلند شدو نشست
_سلام دیانای من
_سلام کجا بودی تو
_رفته بودم پیش ساحل زندان
_واسه یه چی اون منو فرستاد تو دنیای دیگه منو از تو دور کرد بعد چطوری دلت اومد بری پیشش(با گریه)
_نمیدونم ولی خیلی دلم میخاست ببینمش دلشو پر کنم با حرفای اعدام و اینا
همینجور داشت گریه میکرد که بغلش کردمو سرشو گذاشتم رو سینم
........
ببخشید کم بود ✨
۵.۳k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.