P۱۱
P۱۱
ПΛMΣ FΛKΣ:PΣП DΛПᄃΣ
ᄃӨЦPᄂΣ:JIMIП ΛПD ᄂӨПΛ
ΛЦƬΉӨЯ:PΛЯK JIYӨӨП
جیمین با خیالی آسوده از اتاق بیرون میرود...
فکرهایی از آن دختر در ذهنش نقش بسته بود که باعث شد لبخند گندهای بزند!
به سمت پنجره بیمارستان میرود و به خورشید در حال غروب نگاهی میاندازد...
کمی چشمانش را جمع میکند تا بتواند به درستی خورشید را نظاره کند و این کار باعث هلالی شدن چشمهایش شد...
این حالت باعث شد تا جذابیت پسر چند برابر شود.
آهی سر داد و به فکر فرو رفت؛
افکاری به مغزش هجوم آوردند که باعث شد لونا را برای چند لحظه از خاطر دور کند...
زندگی اش خیلی وقت بود که شادی و نشاط قبل را نداشت!
تمام مسائل خصوصیاش وابسته به موقعیت پدرش بود...
" نمیخوام به خاطر پسرم آبروم بره "
" اگه مادرت بود درک میکرد "
" میدونی اگه مردم بفهمن تو پسر منی چی میشه؟ "
" نابود میشم "
" خیلی خودسری "
دلش شانه کسی را میخواست که بتواند به آن تکیه کند...
اما آن تکیه گاه چه کسی بود ؟
جونگکوک بادیدن جیمین ابرویی بالا انداخت ، به سمتش رفت و گفت :سلام جیمین شی ...
جیمین به سردی پاسخ داد :سلام
مغز جیمین :خلوتمو بهم زد🙂🔪
#Pen_Dance
#Park_Jiyoon
ПΛMΣ FΛKΣ:PΣП DΛПᄃΣ
ᄃӨЦPᄂΣ:JIMIП ΛПD ᄂӨПΛ
ΛЦƬΉӨЯ:PΛЯK JIYӨӨП
جیمین با خیالی آسوده از اتاق بیرون میرود...
فکرهایی از آن دختر در ذهنش نقش بسته بود که باعث شد لبخند گندهای بزند!
به سمت پنجره بیمارستان میرود و به خورشید در حال غروب نگاهی میاندازد...
کمی چشمانش را جمع میکند تا بتواند به درستی خورشید را نظاره کند و این کار باعث هلالی شدن چشمهایش شد...
این حالت باعث شد تا جذابیت پسر چند برابر شود.
آهی سر داد و به فکر فرو رفت؛
افکاری به مغزش هجوم آوردند که باعث شد لونا را برای چند لحظه از خاطر دور کند...
زندگی اش خیلی وقت بود که شادی و نشاط قبل را نداشت!
تمام مسائل خصوصیاش وابسته به موقعیت پدرش بود...
" نمیخوام به خاطر پسرم آبروم بره "
" اگه مادرت بود درک میکرد "
" میدونی اگه مردم بفهمن تو پسر منی چی میشه؟ "
" نابود میشم "
" خیلی خودسری "
دلش شانه کسی را میخواست که بتواند به آن تکیه کند...
اما آن تکیه گاه چه کسی بود ؟
جونگکوک بادیدن جیمین ابرویی بالا انداخت ، به سمتش رفت و گفت :سلام جیمین شی ...
جیمین به سردی پاسخ داد :سلام
مغز جیمین :خلوتمو بهم زد🙂🔪
#Pen_Dance
#Park_Jiyoon
۱.۴k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.