ماه ابی
ماه ابی
پارت۱
ویو لنو:
صب بلند شدم کوک دیدم خابه از کرمم بیدارش نکردم تا تنبیه بشه چون ای بچ اصن تنبیه نشده بود لباسم پوشیدم و رفتم پخش صبونه،داشتم صبونم میخوردم دیدم کوک با حالت عصبانی داره نگا میکنه داشت میومت سمت
خدمتکار:اقای کوک چرا انقد دیر بیدار شدید
من داشتم جلو خندم میگرفتم ولی کوک داشت عصبی نگام میکر
-ببخشید دیر بیدار شدم
خدمتکار:باید تنبیه بشی تنبیهتم زیاد سخت نمیگیرم چون اولین بارته باید ظرفارو جمع کنین فق همین
-وایی ممنونم
با ای حرف خدمتکار پوکر به کوک نگا کردم ولی اون یه لبخند ملیحی زد
اومت سمت
-حال کردی زیاد تنبیه نشدم(کصخند)
+کوفتت صبونتو بخور عیش
صبونمونو خوردیم ظرفارو جمع کردیم
خدمتکار:میشه ظرفارو بشورین من باید برم پیش مدیر یتیم خونه چون کارم داره
+اصن کی هس مدیر ای یتیم خونه لعنتیییی چرا نمیزارن بریم؟
-هیسس میشنوه کن تر بهونه بگیر بشور
خدمتکار رف
داشتیم ظرفارو میشستیم که یه بشقاب از دست کوک افتاد شکست یه جیغ محکمم کشید
+بگایی ایز کامینک(لبخند)
-خفه جم کن
+عیششش باش
خورده شیشه هارو جمع کردیم ظرفارم شستیم نزدیک۱۶۰تا بشقاب بود
+فاک خسته شدم
-درک مینمایم
+کوف بریم اتاقمون
رفتیم اتاقمون
شب-
لبه پنجره وایسادم
+کوک
-بنال
+میگم بریم یبار کتاب خونه زیر زمینی
با ای حرفم پرید هوا
+چتهه
-اصن حرفشو نزن
+ترخدااا
-نه
+واست شیرموز درس میکنم
-نه
+هرکاری بگی میکنم
-هرکاری(نگاه های شیطون)
نفهمیدم منظورش چیه
+ار هرکاری
اومت سمت و چسبوندم به دیوار
+چیکار میکنی ابلحح گم اونور
-گفتی هرکاری(لبخند)
لباش اورد نزدیک لبم
+گو خوردممم منظورم این نبودد سگگ
تو شک رفته بودم
+چرا؟
-خب خودت گفتی هرکاری
+نبینمتتتت(داد)
-اوک
رفت زیر پتو
+کوک
-دیه چته
+وقتی ۱۸سالمون بشه ازادمون میکنن؟
-نه میمیریم
+نه این غیره ممکنه
-مگه ندیدی بهترین دوستمون وینی بردنش تو یه اتاق و کشتنش من اونجا بودم دیدم توام بودی یادت نمیاد؟ خون درو دیوار پوشونده بود
سرش از زیر پتو اورد بیرون
+عا راستی یادم رفته بود اره،کوک بیا یه کاری کنیم
-چیکار؟
+هیچکس از قدرت نامرئی شدنمون خبر نداره مگه نه؟
-خب اره
+بیار گوشتو
گوششو اورد نزدیک دهنم
+ببین اول به این خدمتکارای دم در میگیم دسشویی داریم بدش میریم دسشویی برمیگردی تا وسطای راه اتاقمون بد نامرئی میشیم چون خدمتکار یامراقبمون جلومو راه میره(در گوشش)
-چر تو همش فکر فرار زده به سرت اخه بچ؟
+چون میخ رئیس ای یتیم خونه لعنتیو ببینم البته بزا برا فردا شب که به بقیه بچه هام بگم شاید اونا قدرت نامرئی شدن داشته باشن بدش هماهنگ کنیم باهم فرار کنیم
-هوم فکرت هم خوبیه هم بد چون اگه گیرمون بندازن تضمیم نمیکنم زنده بمونیم
+ارزش داره عزقم
-عشقم؟اوک منم ازین به بعد بت میگم بیبی گرل
+گم عیش بدم میایه دیه بت نمیگم عشقم
-گود
فردا-
همه بچه ها سر میز صبونه بودن خدمتکار رفته بود مثل همیشه پیش رئیس یتیم خونه مراقبامونم مرخصی بودن شب میان
+خب بچه ها کیا قدرت نامرئی شدن دارن؟
همه بچه ها دستاشونو اوردن بالا
+خب گوده بچه ها کیا میخان فرار کنن یا رئیس ای یتیم خونرو ببینن؟
دوباره همه دستاشونو اورد بالا
+عالیهه
کل نقشرو براشون گفتم
همه موافقت کردن
+بچه ها یادتون باشه کم کم در بزن بریم دستشویی ها مثلا هر ده دیقه یبار مثلا یکی رفت ده دیقه بعدش یکی دیه من اول در میزنم که بریم بد که صدای در و شنیدین اتاق بقلیم در میزنه بد ده دیقه خب
بچه ها:خب
شب-
-میخای واقن اینکارو کنی؟
+اره خسته شدم ازین جا نمیخ بمیرم
-هوم ولی..
+هیچی نمیشن نترس اوک؟
سرش تکون داد
ادامش پارت بد-
پارت۱
ویو لنو:
صب بلند شدم کوک دیدم خابه از کرمم بیدارش نکردم تا تنبیه بشه چون ای بچ اصن تنبیه نشده بود لباسم پوشیدم و رفتم پخش صبونه،داشتم صبونم میخوردم دیدم کوک با حالت عصبانی داره نگا میکنه داشت میومت سمت
خدمتکار:اقای کوک چرا انقد دیر بیدار شدید
من داشتم جلو خندم میگرفتم ولی کوک داشت عصبی نگام میکر
-ببخشید دیر بیدار شدم
خدمتکار:باید تنبیه بشی تنبیهتم زیاد سخت نمیگیرم چون اولین بارته باید ظرفارو جمع کنین فق همین
-وایی ممنونم
با ای حرف خدمتکار پوکر به کوک نگا کردم ولی اون یه لبخند ملیحی زد
اومت سمت
-حال کردی زیاد تنبیه نشدم(کصخند)
+کوفتت صبونتو بخور عیش
صبونمونو خوردیم ظرفارو جمع کردیم
خدمتکار:میشه ظرفارو بشورین من باید برم پیش مدیر یتیم خونه چون کارم داره
+اصن کی هس مدیر ای یتیم خونه لعنتیییی چرا نمیزارن بریم؟
-هیسس میشنوه کن تر بهونه بگیر بشور
خدمتکار رف
داشتیم ظرفارو میشستیم که یه بشقاب از دست کوک افتاد شکست یه جیغ محکمم کشید
+بگایی ایز کامینک(لبخند)
-خفه جم کن
+عیششش باش
خورده شیشه هارو جمع کردیم ظرفارم شستیم نزدیک۱۶۰تا بشقاب بود
+فاک خسته شدم
-درک مینمایم
+کوف بریم اتاقمون
رفتیم اتاقمون
شب-
لبه پنجره وایسادم
+کوک
-بنال
+میگم بریم یبار کتاب خونه زیر زمینی
با ای حرفم پرید هوا
+چتهه
-اصن حرفشو نزن
+ترخدااا
-نه
+واست شیرموز درس میکنم
-نه
+هرکاری بگی میکنم
-هرکاری(نگاه های شیطون)
نفهمیدم منظورش چیه
+ار هرکاری
اومت سمت و چسبوندم به دیوار
+چیکار میکنی ابلحح گم اونور
-گفتی هرکاری(لبخند)
لباش اورد نزدیک لبم
+گو خوردممم منظورم این نبودد سگگ
تو شک رفته بودم
+چرا؟
-خب خودت گفتی هرکاری
+نبینمتتتت(داد)
-اوک
رفت زیر پتو
+کوک
-دیه چته
+وقتی ۱۸سالمون بشه ازادمون میکنن؟
-نه میمیریم
+نه این غیره ممکنه
-مگه ندیدی بهترین دوستمون وینی بردنش تو یه اتاق و کشتنش من اونجا بودم دیدم توام بودی یادت نمیاد؟ خون درو دیوار پوشونده بود
سرش از زیر پتو اورد بیرون
+عا راستی یادم رفته بود اره،کوک بیا یه کاری کنیم
-چیکار؟
+هیچکس از قدرت نامرئی شدنمون خبر نداره مگه نه؟
-خب اره
+بیار گوشتو
گوششو اورد نزدیک دهنم
+ببین اول به این خدمتکارای دم در میگیم دسشویی داریم بدش میریم دسشویی برمیگردی تا وسطای راه اتاقمون بد نامرئی میشیم چون خدمتکار یامراقبمون جلومو راه میره(در گوشش)
-چر تو همش فکر فرار زده به سرت اخه بچ؟
+چون میخ رئیس ای یتیم خونه لعنتیو ببینم البته بزا برا فردا شب که به بقیه بچه هام بگم شاید اونا قدرت نامرئی شدن داشته باشن بدش هماهنگ کنیم باهم فرار کنیم
-هوم فکرت هم خوبیه هم بد چون اگه گیرمون بندازن تضمیم نمیکنم زنده بمونیم
+ارزش داره عزقم
-عشقم؟اوک منم ازین به بعد بت میگم بیبی گرل
+گم عیش بدم میایه دیه بت نمیگم عشقم
-گود
فردا-
همه بچه ها سر میز صبونه بودن خدمتکار رفته بود مثل همیشه پیش رئیس یتیم خونه مراقبامونم مرخصی بودن شب میان
+خب بچه ها کیا قدرت نامرئی شدن دارن؟
همه بچه ها دستاشونو اوردن بالا
+خب گوده بچه ها کیا میخان فرار کنن یا رئیس ای یتیم خونرو ببینن؟
دوباره همه دستاشونو اورد بالا
+عالیهه
کل نقشرو براشون گفتم
همه موافقت کردن
+بچه ها یادتون باشه کم کم در بزن بریم دستشویی ها مثلا هر ده دیقه یبار مثلا یکی رفت ده دیقه بعدش یکی دیه من اول در میزنم که بریم بد که صدای در و شنیدین اتاق بقلیم در میزنه بد ده دیقه خب
بچه ها:خب
شب-
-میخای واقن اینکارو کنی؟
+اره خسته شدم ازین جا نمیخ بمیرم
-هوم ولی..
+هیچی نمیشن نترس اوک؟
سرش تکون داد
ادامش پارت بد-
۳۷.۰k
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.