Bitter or sweet ending p.19
از زبان ا/ت :
جولی : ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
ا/ت : یا قمر بنی هاشم چیشده زلزله اومدههههههههههه
جولی : چی چرت و پرت میگی... برات نامه اومده
ا/ت : آخه الاغ کدوم شل مغزی آدم رو برای یه نامه اینطور بیدار میکنه به جهنم که اومده میزاشتی وقتی از خواب بیدار شدم بیدارم میکردی تازه ساعت ۷ تو اصلا چرا الان بیداری....
جولی : اَهههه چقدر غر میزنی منو بگو سریع بیدارت کردم چون بهت درخواست کار دادن گفتن ساعت ۷ و نیم اونجا باشی....
ا/ت : خب به جَه...چی گفتی...
حاضرم شرط ببندم که لبخند شیطانیه جولی رو داخل صورتش دیدم....
جولی : اینکه نامه دادن
ا/ت : نه نه بعدش
جولی: نمیدونم تو که میدونی من یه چیز بگم بعد چند ثانیه یادم میره
ا/ت : جولی ، عزیزم انسان باش بگو چی گفتی...
خنده ای کرد که دلم میخواست سرشو بکوبم تو دیوار....
جولی : خیلی ها بهت درخواست کار دادن ولی داخل این یکی شرکت حقوقت در ماه ۵ میلیون وونه ساعت کاریت ۷ و نیم صبح تا ۹ شب به نظرم ایده آل تره
ا/ت : قبوله چون میدونم همیشه بهترین هارو انتخاب میکنی...
جولی : معلومه که انتخاب میکنم
جولی تو ذهنش : خدایا خودت رحم کن...
ا/ت : آها راستی بعدشم یه چیز دیگه هم گفتی...
جولی : گفتم که برای مصاحبه باید ساعت ۷و نیم امروز اونجا باشی....
ا/ت : باشه....
*۲ ثانیه بعد*
ا/ت :چیییییییی یه نگاه به ساعت کردم که دیدم ساعت ۷ و ربعه مثل جن زده ها سریع رفتم داخل اتاق که دیدم از قبل جولی برام لباس آمده کرده لبخندی به این به فکر بودنش روی لبام اومد که با فهمیدن اینکه الان توی چه وضعیم از بین رفت....سریع رفتم داخل دستشوییو صورتمو شستم...لباسامو پوشیدمو یکم به لبام روژ لب زدم...با بیرون اومدنم از اتاق جولی گفت....
جولی: جورج دیشب ماشینو فرستاد به تو زنگ نزد چون میدونست اگه زنگ بزنه به خاطر دیر آوردنش تیربارونش میکنی
ا/ت : حیف که موقع خوبی فرستاد وگرنه از مجازاتش صرف نظر نمیکردم....
سریع سوئیچ رو از جولی گرفتمو به طرف پارکینگ حرکت کردم بعد از سوار شدن باشین سری گازشو گرفتم تا به موقع به شرکت برسم....
*۱۰دقیقه بعد*
بعد از رسیدن سری سوئیچ رو به یه نفر که اونجا بود دادمو بدون توجه به اسم شرکت وارد شرکت شدم....به طرف کسی که اونجا بود حرکت کردمو گفتم
ا/ت : سلام برای مصاحبه اومدم اتاق رئیس کدوم طبقس
مرده : طبقه ی هفتم
بعد از گفتن حرفش سریع به طرف آسانسور حرکت کردم....
به ساعتم نگاه کردم که ۷ و ۲۹ دقیقه رو نشون میداد...تا آسانسور به طبقه ی هفتم رسید مثل چی به طرف منشی حرکت کردم....منشی با دیدنم بلند شدو گفت....
منشی : خانم پارک ا/ت ؟
ا/ت : بله خودم هستم
منشی : بفرمایید تو رئیس منتظرتون بودن..
ا/ت : سری تکون دادمو به طرف در رفتم آروم در زدم که....
جولی : ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
ا/ت : یا قمر بنی هاشم چیشده زلزله اومدههههههههههه
جولی : چی چرت و پرت میگی... برات نامه اومده
ا/ت : آخه الاغ کدوم شل مغزی آدم رو برای یه نامه اینطور بیدار میکنه به جهنم که اومده میزاشتی وقتی از خواب بیدار شدم بیدارم میکردی تازه ساعت ۷ تو اصلا چرا الان بیداری....
جولی : اَهههه چقدر غر میزنی منو بگو سریع بیدارت کردم چون بهت درخواست کار دادن گفتن ساعت ۷ و نیم اونجا باشی....
ا/ت : خب به جَه...چی گفتی...
حاضرم شرط ببندم که لبخند شیطانیه جولی رو داخل صورتش دیدم....
جولی : اینکه نامه دادن
ا/ت : نه نه بعدش
جولی: نمیدونم تو که میدونی من یه چیز بگم بعد چند ثانیه یادم میره
ا/ت : جولی ، عزیزم انسان باش بگو چی گفتی...
خنده ای کرد که دلم میخواست سرشو بکوبم تو دیوار....
جولی : خیلی ها بهت درخواست کار دادن ولی داخل این یکی شرکت حقوقت در ماه ۵ میلیون وونه ساعت کاریت ۷ و نیم صبح تا ۹ شب به نظرم ایده آل تره
ا/ت : قبوله چون میدونم همیشه بهترین هارو انتخاب میکنی...
جولی : معلومه که انتخاب میکنم
جولی تو ذهنش : خدایا خودت رحم کن...
ا/ت : آها راستی بعدشم یه چیز دیگه هم گفتی...
جولی : گفتم که برای مصاحبه باید ساعت ۷و نیم امروز اونجا باشی....
ا/ت : باشه....
*۲ ثانیه بعد*
ا/ت :چیییییییی یه نگاه به ساعت کردم که دیدم ساعت ۷ و ربعه مثل جن زده ها سریع رفتم داخل اتاق که دیدم از قبل جولی برام لباس آمده کرده لبخندی به این به فکر بودنش روی لبام اومد که با فهمیدن اینکه الان توی چه وضعیم از بین رفت....سریع رفتم داخل دستشوییو صورتمو شستم...لباسامو پوشیدمو یکم به لبام روژ لب زدم...با بیرون اومدنم از اتاق جولی گفت....
جولی: جورج دیشب ماشینو فرستاد به تو زنگ نزد چون میدونست اگه زنگ بزنه به خاطر دیر آوردنش تیربارونش میکنی
ا/ت : حیف که موقع خوبی فرستاد وگرنه از مجازاتش صرف نظر نمیکردم....
سریع سوئیچ رو از جولی گرفتمو به طرف پارکینگ حرکت کردم بعد از سوار شدن باشین سری گازشو گرفتم تا به موقع به شرکت برسم....
*۱۰دقیقه بعد*
بعد از رسیدن سری سوئیچ رو به یه نفر که اونجا بود دادمو بدون توجه به اسم شرکت وارد شرکت شدم....به طرف کسی که اونجا بود حرکت کردمو گفتم
ا/ت : سلام برای مصاحبه اومدم اتاق رئیس کدوم طبقس
مرده : طبقه ی هفتم
بعد از گفتن حرفش سریع به طرف آسانسور حرکت کردم....
به ساعتم نگاه کردم که ۷ و ۲۹ دقیقه رو نشون میداد...تا آسانسور به طبقه ی هفتم رسید مثل چی به طرف منشی حرکت کردم....منشی با دیدنم بلند شدو گفت....
منشی : خانم پارک ا/ت ؟
ا/ت : بله خودم هستم
منشی : بفرمایید تو رئیس منتظرتون بودن..
ا/ت : سری تکون دادمو به طرف در رفتم آروم در زدم که....
۳۰.۹k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.