۳𝐇𝐚𝐧𝐚𝐡𝐚𝐤𝐢
بریم ادامه
با چیزی که دیدم خشکم زد که ی هو ی نفر پرید توی بغلم از شک در اومدم که ازم فاصله گرفت که تونستم چهرش رو ببینم لیا
لیا= سلام ا.ت وای چقدر تعقیر کردی دختر بلخره دیدمت خوشحالم
ا.ت= ل....یا تو این..جا چیکار میکنی مگ...ه آمریکا نبود...گی
لیا= آره قرار بود فردا برگردیم ولی فهمیدیم فردا پرواز برای کره نیست برای همین امروز برگشتیم ببینم تو خوشحال نشدی
ا.ت= چر....ا خوشحال شدم ولی انتظارنداشتم الان ببینمتون
لیا= حالا اینارو ولس ی سوپرایز دارم برات
ا.ت= چی
که دیدم از پشت سانی و هواسا کسی که نباید میومد بیرون اومد بیرون نامجون ه بلخره برگشتی بعداز شکوندن دلم
فلش بک به دوران دبیرستان ا.ت
دیگه اخرای سال دبیرستان بود کم کم داشت مدرسه ها بسته میشد پس باید زودتر آماده میشدم که به کسی که دوسش دارم اعتراف کنم اما اون فکر نکنم منو دوست داشته اع ا.ت حواست کجاست معلومه اون ی جوری به تو نگاه میکنه شاید از تو خوشش میاد با ایم حرف که زدم کیلو کیلو قند تو دلم آب شد خوب حالا برو که دیر شده رفتم داخل حیاط که دیدم نامجون داره با خواهرم حرف میزنه رفتم نزدیکشون
ا.ت= نامجون ببخشید میشه ی دقیقه بیای پشت مدرسه باهات کار دارم
نامجون= باشه ا.ت فعلا لیا
لیا= بای
با نامجون به پشت مدرسه راه افتادیم و رسیدیم اونجا
نامجون= خوب ا.ت چیمیخواستی بگی
ا.ت=نمیدونم چه جوری بهت بگم
نامجون= بگو اشکالی نداره
ا.ت= ا..م خوب راس...تش من از ... تو خوشم میاد نام...جون
نامجون=چی وایسا ی بار دیگه بگو
ا.ت=من دوست دارم نامجوم هز همون روز اول که اومدم دبیرستان تورو دیدم
که دیدم صدای خنده یکی بلند شد
نامجون= ه واقعا فکر کردی من تورو دوست دارم تو خیلی زشتی و چاق کی عاشق تو میشه من فقد از روی دل سوزی باهات دوست بودم هیچ وقت از تو خوشم نمیومد میخوای بدونی من کیو دوست دارم
ا.ت با گریه = کی...و
نامجون درگوشم گفت
نامجون= لیا رو دوست دارم
پایان فلش بک
تمام اون روزا ی دفع جلوی چشمام رد شد که با صدای یکی به خودم اومد
سانی= هی دختر ا.ت حالت خوبه چرا جوابنمیدی
ا.ت= ام هیچی ولش فقد ی چیزی یادم اومد
نامجون= سلام ا.ت خوشحالم دوباره میبینمت
ا.ت= منم خوشحالم که دوباره میبینمت نامجون
از زبون نامجون
زمانی که ا.ت رو دیدم خیلی تعقیر کرده بود لاغر شده بود از خواهرشم خوشگل تر شده بود خیلی دلم میخواست بغلش کنم ولی با حرف که چندسال پیش زدم نتونستم بعداز اون ماجرا بعداز چند سال به لیا اعتراف کردم و باهم برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتیم و ا.ت داخل کره موند بعداز اون من خیلی اعذاب وجدان گرفتم
خوب اینم پارت امروز اومید وارم خوشتون بیاد به ۱۵ تا لایک برسونید
با چیزی که دیدم خشکم زد که ی هو ی نفر پرید توی بغلم از شک در اومدم که ازم فاصله گرفت که تونستم چهرش رو ببینم لیا
لیا= سلام ا.ت وای چقدر تعقیر کردی دختر بلخره دیدمت خوشحالم
ا.ت= ل....یا تو این..جا چیکار میکنی مگ...ه آمریکا نبود...گی
لیا= آره قرار بود فردا برگردیم ولی فهمیدیم فردا پرواز برای کره نیست برای همین امروز برگشتیم ببینم تو خوشحال نشدی
ا.ت= چر....ا خوشحال شدم ولی انتظارنداشتم الان ببینمتون
لیا= حالا اینارو ولس ی سوپرایز دارم برات
ا.ت= چی
که دیدم از پشت سانی و هواسا کسی که نباید میومد بیرون اومد بیرون نامجون ه بلخره برگشتی بعداز شکوندن دلم
فلش بک به دوران دبیرستان ا.ت
دیگه اخرای سال دبیرستان بود کم کم داشت مدرسه ها بسته میشد پس باید زودتر آماده میشدم که به کسی که دوسش دارم اعتراف کنم اما اون فکر نکنم منو دوست داشته اع ا.ت حواست کجاست معلومه اون ی جوری به تو نگاه میکنه شاید از تو خوشش میاد با ایم حرف که زدم کیلو کیلو قند تو دلم آب شد خوب حالا برو که دیر شده رفتم داخل حیاط که دیدم نامجون داره با خواهرم حرف میزنه رفتم نزدیکشون
ا.ت= نامجون ببخشید میشه ی دقیقه بیای پشت مدرسه باهات کار دارم
نامجون= باشه ا.ت فعلا لیا
لیا= بای
با نامجون به پشت مدرسه راه افتادیم و رسیدیم اونجا
نامجون= خوب ا.ت چیمیخواستی بگی
ا.ت=نمیدونم چه جوری بهت بگم
نامجون= بگو اشکالی نداره
ا.ت= ا..م خوب راس...تش من از ... تو خوشم میاد نام...جون
نامجون=چی وایسا ی بار دیگه بگو
ا.ت=من دوست دارم نامجوم هز همون روز اول که اومدم دبیرستان تورو دیدم
که دیدم صدای خنده یکی بلند شد
نامجون= ه واقعا فکر کردی من تورو دوست دارم تو خیلی زشتی و چاق کی عاشق تو میشه من فقد از روی دل سوزی باهات دوست بودم هیچ وقت از تو خوشم نمیومد میخوای بدونی من کیو دوست دارم
ا.ت با گریه = کی...و
نامجون درگوشم گفت
نامجون= لیا رو دوست دارم
پایان فلش بک
تمام اون روزا ی دفع جلوی چشمام رد شد که با صدای یکی به خودم اومد
سانی= هی دختر ا.ت حالت خوبه چرا جوابنمیدی
ا.ت= ام هیچی ولش فقد ی چیزی یادم اومد
نامجون= سلام ا.ت خوشحالم دوباره میبینمت
ا.ت= منم خوشحالم که دوباره میبینمت نامجون
از زبون نامجون
زمانی که ا.ت رو دیدم خیلی تعقیر کرده بود لاغر شده بود از خواهرشم خوشگل تر شده بود خیلی دلم میخواست بغلش کنم ولی با حرف که چندسال پیش زدم نتونستم بعداز اون ماجرا بعداز چند سال به لیا اعتراف کردم و باهم برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتیم و ا.ت داخل کره موند بعداز اون من خیلی اعذاب وجدان گرفتم
خوب اینم پارت امروز اومید وارم خوشتون بیاد به ۱۵ تا لایک برسونید
۱۳.۶k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.