now post
part 40✨🪐
کوک:اهان که اینطور باشه به خاطر مریضیت بیشتر بهت وقت میدم
لینا:ولی دلت رو زیاد خو......
جیمین:اگه لاو ترکوندتون تموم شده کوک بلند شو بیا به من یه لیوان اب بده
هر دوتا مون سریع جیمین رو نگاه کردیم
کوک:چی میگی جیمین برای یه پروژه قرار بود باهم همکاری کنیم
جیمین :کوک چیز منو ندیدی؟
کوک:چیو؟
جیمین:جیزم دیگه
کوک:خب چیو
جیمین پوکر نگاهمون کرد
جیمین:شاخم رو میگم دیگه
لینا: ههههه بامزه اینو ببریم به جومونگ بدیم تا نگرانیش راجب نمک برطرف بشه
کوک خندید
کوک:اووو لینا افرین فقط شماره جومونگ رو من ندارم ههههه
جیمین: خیلی خندیدیم بسه
داشتیم میخندیدیم که لی هو بیدار شد و اومد کنار تختم و حالم رو پرسید
با حالت تمسخر گفتم
لینا:عالم لی هو بهتر از این نمیشم یعنی نمیتونم بهتر بشم
لی هو متعجب نگاهم میکرد
لینا:میشه کمک کنی؟
دستش رو گرفتم بلند شدم وایسادم
لینا:از اول میدونستم عوضی ولی گفتم شاید به خاطر اینکه که پیش پسرا کار میکنی،، غرور الکی داری
لی هو یه لبخند سریع از سر نفهمیدن منظورم زد
لی هو:لینا داستان چیه؟
دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و یه مشت زدم تو صورتش و افتاد زمین
تا زدمش یه درد بدی توی پهلو و کمرم پیچید ولی ارزشش رو داشت کوک نگران اومد سمتم و دستم رو گرفت
کوک:خوبییی لینا چیشددد خوبییی؟
اروم و گرفته گفتم
لینا:اره خوبم فقط یه زره درد گرفت
کمکم کرد بشینم
کوک:وایستا برم دکتر رو بیارم
لینا:نمیخواد خوبم
جیمین هم اومد پیشم
جیمین:حالا میزاشتی دوروز دیگه میزدیش آخه یه روز بعد عمل؟؟؟
لی هو با داد گفت
لی هو:چرااا میزنییییی مگه چیکار کردم
میخواستم جوابش رو بدم که جیمین جلوی دهنم رو گرفت
جیمین:لینا به خدا بخیه هات پاره میشه صبر کن کوک بیاد بعد
جیمین راست میگفت تا الان هم خیلی به خودم فشار اوردم
لی هو داشت میرفت که جیمین رفت دم در
جیمین:خوشگل صبر کن کوک بیا بعد برو
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
بچه ها ببخشید اگه یه زره داستان مسخره شده امروز یه ایده خفن به ذهنم رسید یه زره تحمل کنید داستان هیجانی میشه.
ممنون🫀🫀
کوک:اهان که اینطور باشه به خاطر مریضیت بیشتر بهت وقت میدم
لینا:ولی دلت رو زیاد خو......
جیمین:اگه لاو ترکوندتون تموم شده کوک بلند شو بیا به من یه لیوان اب بده
هر دوتا مون سریع جیمین رو نگاه کردیم
کوک:چی میگی جیمین برای یه پروژه قرار بود باهم همکاری کنیم
جیمین :کوک چیز منو ندیدی؟
کوک:چیو؟
جیمین:جیزم دیگه
کوک:خب چیو
جیمین پوکر نگاهمون کرد
جیمین:شاخم رو میگم دیگه
لینا: ههههه بامزه اینو ببریم به جومونگ بدیم تا نگرانیش راجب نمک برطرف بشه
کوک خندید
کوک:اووو لینا افرین فقط شماره جومونگ رو من ندارم ههههه
جیمین: خیلی خندیدیم بسه
داشتیم میخندیدیم که لی هو بیدار شد و اومد کنار تختم و حالم رو پرسید
با حالت تمسخر گفتم
لینا:عالم لی هو بهتر از این نمیشم یعنی نمیتونم بهتر بشم
لی هو متعجب نگاهم میکرد
لینا:میشه کمک کنی؟
دستش رو گرفتم بلند شدم وایسادم
لینا:از اول میدونستم عوضی ولی گفتم شاید به خاطر اینکه که پیش پسرا کار میکنی،، غرور الکی داری
لی هو یه لبخند سریع از سر نفهمیدن منظورم زد
لی هو:لینا داستان چیه؟
دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و یه مشت زدم تو صورتش و افتاد زمین
تا زدمش یه درد بدی توی پهلو و کمرم پیچید ولی ارزشش رو داشت کوک نگران اومد سمتم و دستم رو گرفت
کوک:خوبییی لینا چیشددد خوبییی؟
اروم و گرفته گفتم
لینا:اره خوبم فقط یه زره درد گرفت
کمکم کرد بشینم
کوک:وایستا برم دکتر رو بیارم
لینا:نمیخواد خوبم
جیمین هم اومد پیشم
جیمین:حالا میزاشتی دوروز دیگه میزدیش آخه یه روز بعد عمل؟؟؟
لی هو با داد گفت
لی هو:چرااا میزنییییی مگه چیکار کردم
میخواستم جوابش رو بدم که جیمین جلوی دهنم رو گرفت
جیمین:لینا به خدا بخیه هات پاره میشه صبر کن کوک بیاد بعد
جیمین راست میگفت تا الان هم خیلی به خودم فشار اوردم
لی هو داشت میرفت که جیمین رفت دم در
جیمین:خوشگل صبر کن کوک بیا بعد برو
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
بچه ها ببخشید اگه یه زره داستان مسخره شده امروز یه ایده خفن به ذهنم رسید یه زره تحمل کنید داستان هیجانی میشه.
ممنون🫀🫀
۴.۱k
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.