فیک کوک(*رز سیاه*)پارت 18
از زبان ا/ت :
(شب )
تا شب رفتیم خوش گذرونی باهم کلی خندیدیم .
رفته بودیم کافه و نوشیدنی خوردیم که توبا گفت : آه دیگه بریم بسه خستم .
حالش خوش نبود منم خوابم میومد .
جونگ کوک گفت : خب دیگه دیر وقته بیاین برسونمتون خونه .
سوار ماشین شدیم که توبا خوابش برد .
جونگ کوک نگه داشت و گفت : خب ا/ت رسیدیم .
پیاده شدم و به جونگ کوک گفتم : هوی جئون ...
از زبان جونگ کوک :
مثل اینکه حالش خوش نبود .گفت : آروم رانندگی کن دیر وقته
یه لبخند زد و رفت .
مثل فرشته بود برام .
توبا رو رسوندم و رفتم عمارت .
همش دلم پیش ا/ت بود .بهش پیام دادم ولی جواب نداد داشتم دیوونه میشدم زنگ زدم بهش
بعد چند دقیقه جواب داد .
از زبان ا/ت :
رفتم خونه دست صورتمو شستم حواسم اومد سر جاش .یه هودی سفید که روش قرمز نوشته بود I LOVE YOU
با شلوار بلند سفید پوشیدم و پریدم رو تختم و گوشیمو بالا پایین میکردم که جونگ کوک زنگ زد .
ذوق کردم و خوشحال بودم .
استرس الکی هم داشتم بعد چند دقیقه جواب دادم و گفتم : جانم جونگ کوک چیزی شده ؟
بعدش از حرفم خجالت کشیدم و صورتم سرخ شد.
از زبان جونگ کوک :
وقت گفت جانم قند تو دلم آب شد .
گفتم : نه چیزی نشده می خواستم حالتو بپرسم حالت خیلی خوب نبود .
گفت : آه حالم خیلی خوبه .....خوب نیست عالیههه
خیلی خوش حال بود و قلبم آروم شد .وقتی صداشو شنیدم که می خندید دلم می خواست پیشم بود و بغلش میکردم .
بعد گفت : جونگ کوک ؟؟
گفتم : آه جانم .
گفت: اینجایی چرا جواب ندادی چند بار صدات زدم ؟
از زبان ا/ت :
اونجوری که نگرانم بود خوشحال بودم .نه اینکه استراب داشت خوشحال بودم .....از اینکه براش مهمم خوشحالم.
۰۰۰۰
(شب )
تا شب رفتیم خوش گذرونی باهم کلی خندیدیم .
رفته بودیم کافه و نوشیدنی خوردیم که توبا گفت : آه دیگه بریم بسه خستم .
حالش خوش نبود منم خوابم میومد .
جونگ کوک گفت : خب دیگه دیر وقته بیاین برسونمتون خونه .
سوار ماشین شدیم که توبا خوابش برد .
جونگ کوک نگه داشت و گفت : خب ا/ت رسیدیم .
پیاده شدم و به جونگ کوک گفتم : هوی جئون ...
از زبان جونگ کوک :
مثل اینکه حالش خوش نبود .گفت : آروم رانندگی کن دیر وقته
یه لبخند زد و رفت .
مثل فرشته بود برام .
توبا رو رسوندم و رفتم عمارت .
همش دلم پیش ا/ت بود .بهش پیام دادم ولی جواب نداد داشتم دیوونه میشدم زنگ زدم بهش
بعد چند دقیقه جواب داد .
از زبان ا/ت :
رفتم خونه دست صورتمو شستم حواسم اومد سر جاش .یه هودی سفید که روش قرمز نوشته بود I LOVE YOU
با شلوار بلند سفید پوشیدم و پریدم رو تختم و گوشیمو بالا پایین میکردم که جونگ کوک زنگ زد .
ذوق کردم و خوشحال بودم .
استرس الکی هم داشتم بعد چند دقیقه جواب دادم و گفتم : جانم جونگ کوک چیزی شده ؟
بعدش از حرفم خجالت کشیدم و صورتم سرخ شد.
از زبان جونگ کوک :
وقت گفت جانم قند تو دلم آب شد .
گفتم : نه چیزی نشده می خواستم حالتو بپرسم حالت خیلی خوب نبود .
گفت : آه حالم خیلی خوبه .....خوب نیست عالیههه
خیلی خوش حال بود و قلبم آروم شد .وقتی صداشو شنیدم که می خندید دلم می خواست پیشم بود و بغلش میکردم .
بعد گفت : جونگ کوک ؟؟
گفتم : آه جانم .
گفت: اینجایی چرا جواب ندادی چند بار صدات زدم ؟
از زبان ا/ت :
اونجوری که نگرانم بود خوشحال بودم .نه اینکه استراب داشت خوشحال بودم .....از اینکه براش مهمم خوشحالم.
۰۰۰۰
۵.۱k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.