عضو جدید

پارت 4

بلند شدم و با داد گفتم: من نمیخوام برم این جوری به مامان قول داده بودی که همیشه مراقبم باشی؟(با بغض)
تو خیلی ادم عوضی هستی چطور دلت اومد با دخترت این کار رو کنی ها(با داد)
اونقدر بهم بی محلی کردی که من هم شدم مثل تو مافیا ولی هرچی من هم دخترتم

ویو ات
میخواستم حرفم رو ادامه بدم که با سوزی شدیدی از سمت چپ صورت حرفم قطع شد دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و گریه کردم

اقای شی: دختره ای هر*زه گمشو برو وسایل هاتو جمع کن ساعت 6میان دنبالت

ویو ات

با گریه به سمت اتاقم رفتم
رفتم یک دوش 5مینی گرفتم و بعد لباسم رو عوض کردم.. ـ
داشتم ساکم رو جمع میکردم که صدای در اومد

... ـ: خانم میتونم بیام داخل

ات: اره بیا تو

بادیگارد: اقا و مهمان ها منتظر شما هستند

ات. باشه تو برو من هم الان میام چمدونم هم ببر

بادیگارد: چشم خانم

ویو تهیونگ

با اعضا رفتیم دنباله اون دختره رفتیم داخل عمارت اقای شی به بادیگاردش دستور داد تا ات رو بیارن

ماهم منتظر موندیم تا بیاد
ویو جونگ کوک
دختره اومد پایین اول فکر میکردم از اون دختر هر*زه ها لوس باشه ولی با چیزی که دیدم چشمام داشت در میومد

اون....

اون...

اون...

روی دستش.... 😰






















در خماری بمانید 😈😈😈
دیدگاه ها (۷)

عضو جدید

لباس پسرا داخل پارت 5لباس ات داخل پارت، 5

فیک عضو جدید

فیک عضو جدید

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۳ توی بیمارستان با هم صحبت کردیمهلن : عش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط