Read my ill luck(پارت ۱۳)
-میخواین بریم بستنی بخوریم؟
جونگکوک آستین هودیمو میگیره:
-آره لطفااا!!!
من واقعا گیر دوتا بچه لوس نق نقو افتادم!!
تهیونگ اخماشو میکشه تو هم:
-ولی من هات چاکلت میخوام!
اوه بله حتما قربان!
گارسون پارک هستم!
هرچی الزم دارین بفرمایین!
سعی میکنم آرامش خودمو حفظ کنم و با لبخند ضایعی میگم:
-میریم کافی شاپ هرچی خواستین سفارش بدین.
جونگکوک و تهیونگ به هم چشم غره میرن و بعد دنبالم میان
صورتمو پشت منو قایم میکنم و وانمود میکنم این دوتا گنده بک سه ساله ر و نمیشناسم.
جونگکوک منو رو از دستم می قاپه و با ذوق میگه:
-من شیرموز و بستنی میخوام.
تهیونگ با چشای گرد شده میگه:
-من هات چاکلت و بستنی میخوام.
زیرلب میگم:
-هردوتون کوفت بخورین.
و منتظر میمونم بیان سفارشامونو بگیرن.
بیست دقیقه بعد با تعجب زل زدم به جونگکوک و تهیونگ که با سر و صدا نوشیدنیاشونو
میخورن.
هرکی رد میشه نگاه متعجبی بهشون میندازه و من دلم میخواد یا اونا رو بکشم یا خودمو!
-هیوووونگ!
دستامو مشت میکنم:
-چیه جونگ کوک؟
قیافه شو مظلوم میکنه:
-میشه نریم خونههه؟
-شبیه خر شرک شدی.نه نمیشه.
بلند میشم و هودیمو مرتب میکنم:
-پاشین بریم
تهیونگ لباشو آویزون میکنه:
-هیونگی هیونگگگگگگگ!
-نه!
موبایلمو روشن میکنم و به یونگی تکست میدم.
جیمین:
هیونگگگ
تموم شد؟
یونگی هیونگ:
نامجونم چیمی
یونگی و هوسوک گفتن میرن آسمونو از اتاق یونگی نگاه کنن
یا همچین چیزی
:)
جیمین:
اوه آره...
اونا عاشق آسمون و اینان..
خب ما داریم میام
یونگی هیونگ:
من و جین م زیاد آسمونو نگاه میکنیم:(
باشه پسرم
جونگکوک آستین هودیمو میگیره:
-آره لطفااا!!!
من واقعا گیر دوتا بچه لوس نق نقو افتادم!!
تهیونگ اخماشو میکشه تو هم:
-ولی من هات چاکلت میخوام!
اوه بله حتما قربان!
گارسون پارک هستم!
هرچی الزم دارین بفرمایین!
سعی میکنم آرامش خودمو حفظ کنم و با لبخند ضایعی میگم:
-میریم کافی شاپ هرچی خواستین سفارش بدین.
جونگکوک و تهیونگ به هم چشم غره میرن و بعد دنبالم میان
صورتمو پشت منو قایم میکنم و وانمود میکنم این دوتا گنده بک سه ساله ر و نمیشناسم.
جونگکوک منو رو از دستم می قاپه و با ذوق میگه:
-من شیرموز و بستنی میخوام.
تهیونگ با چشای گرد شده میگه:
-من هات چاکلت و بستنی میخوام.
زیرلب میگم:
-هردوتون کوفت بخورین.
و منتظر میمونم بیان سفارشامونو بگیرن.
بیست دقیقه بعد با تعجب زل زدم به جونگکوک و تهیونگ که با سر و صدا نوشیدنیاشونو
میخورن.
هرکی رد میشه نگاه متعجبی بهشون میندازه و من دلم میخواد یا اونا رو بکشم یا خودمو!
-هیوووونگ!
دستامو مشت میکنم:
-چیه جونگ کوک؟
قیافه شو مظلوم میکنه:
-میشه نریم خونههه؟
-شبیه خر شرک شدی.نه نمیشه.
بلند میشم و هودیمو مرتب میکنم:
-پاشین بریم
تهیونگ لباشو آویزون میکنه:
-هیونگی هیونگگگگگگگ!
-نه!
موبایلمو روشن میکنم و به یونگی تکست میدم.
جیمین:
هیونگگگ
تموم شد؟
یونگی هیونگ:
نامجونم چیمی
یونگی و هوسوک گفتن میرن آسمونو از اتاق یونگی نگاه کنن
یا همچین چیزی
:)
جیمین:
اوه آره...
اونا عاشق آسمون و اینان..
خب ما داریم میام
یونگی هیونگ:
من و جین م زیاد آسمونو نگاه میکنیم:(
باشه پسرم
۸.۵k
۲۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.