پارت 17
پارت 17
پدرخوانده
جونگکوک از اتاق تهیونگ بیرون رفت تا بره داخل اتاق خودش تا لباساش رو عوض کنه
+ هوم فکر کنم باید یه حموم هم برم بوی گوه الکل دیروز رو هنوزم میدم لعنتی...
جونگکوک جلوی در اتاقش ایستاد و با احتیاط در رو باز کرد
که با کشیده شدنش داخل اتاق دست طرف رو گرفت و به قصد خفه کردنش گلوی فرد ناشناس رو فشار داد
با دیدن جیهوپ متعجب سریع دستشو از دور گلوی جیهوپ باز کرد
+ هوپ تو اینجا چیکار میکنی؟؟
# احمق داشتی خفم میکری داشتم میمردمT-T
+ گریه نکن حالا که زنده ای ، چیشده که اومدی اینجا
# جیمین گفت بیام ، بعد از برسی کردن پرونده های مورد نیاز فهمیدیم که برای حبس ابدش یا اعدام هنوز پرونده چندا از کارای دیگش رو هم میخواد
+ باشه من دارم باهاش میرم شرکتش توهم برام پرونده هایی که بیشتر ازشون به دردمون میخوره رو برام پیامک کن
جیهوپ سر تکون داد و خودشو از پنجره ی باز اتاق جونگکوک انداخت بیرون
جونگکوک سری تکون داد و به سمت اتاق لباساش رفت و لباس خونگی هاش رو با یه دست کت و شلوار بیرونی ولی ساده عوض کن
+ کی از دست این لباسای مزخرف راحت میشم و لباسای دوست داشتنی خودم رو میپوشم ؟...
.
.
.
(داخل شرکت تهیونگ ، ویو جونگکوک )
با صدای بلند شدن نوتیف ، گوشیم رو از توی جیبم دراوردم و با دیدن پیام جیهوپ چشمی چرخوندم
متن پیام :
رئیس جیمین گفت که به پرونده هایی مانند
تجاوز
قتل
قاچاق مواد مخدر
مصرف الکل توی فضای باز
و برده کردن ادما
نیاز داریم پرونده های اینجوری رو بیشتر پیدا کنید با تشکر.
.
.
.
- امروز بهت خوش گذشت کوک ؟
+ اوه اره دستت درد نکنه بابا
- بابا؟
+ اره دیگه خب هم پدرمی هم اپامی پس بابا بهترین کلمه برات میشه
تهیونگ خنده ای کرد و سری تکون داد
- درسته
جونگکوک دقتی به جاده کرد و با دیدن یه مسیر دیگه کمی تعجب کرد
+ چیزی شده تهیونگ؟چرا از مسیر همیشگی واسه رفتن به عمارت نمیریم؟
تهیونگ دستی به موهاش کشید و موهاشو از گوشه های چشمش زد اونر ، لبخندی زد و با پشت دست تیکه ای از گونه ی جونگکوک رو ناز کرد
- دارم میبرمت یه جای قشنگ عزیزم میخوایم بریم تفریح
جونگکوک به نیم رخ تهیونگ که درحال رانندگی بود نگاه کرد و لبخند عمیقی زد
+ چه خوببب
- اوهوم
.
.
.
+ تهیونگ اینکلبه ی قدیمی وسط این جنگل واسه چیه چرا داریم میریم اینجا؟
- گفتمچون محیط خوبی برای تنفس داره یکم به ریه هات استراحت بدی و انقدر سیگار نکشی چپ راست تو شرکت سیگار روشن میکردی...
+ او...اوه چیزی نیست دیگه عادت کردم
- عادت کردن خوب نیست - تهیونگ در کلبه رو باز میکنه و جونگکوک رو داخل کلبه میبره - ممنون میشم بشینی رو این صندلی تا ابی چیزی برات بیارم کوکی
+ اوه حتما
تهیونگ میره سمت اشپزخونه کوچیک کلب و....
ادامه داستان اسلاید بعدی
پدرخوانده
جونگکوک از اتاق تهیونگ بیرون رفت تا بره داخل اتاق خودش تا لباساش رو عوض کنه
+ هوم فکر کنم باید یه حموم هم برم بوی گوه الکل دیروز رو هنوزم میدم لعنتی...
جونگکوک جلوی در اتاقش ایستاد و با احتیاط در رو باز کرد
که با کشیده شدنش داخل اتاق دست طرف رو گرفت و به قصد خفه کردنش گلوی فرد ناشناس رو فشار داد
با دیدن جیهوپ متعجب سریع دستشو از دور گلوی جیهوپ باز کرد
+ هوپ تو اینجا چیکار میکنی؟؟
# احمق داشتی خفم میکری داشتم میمردمT-T
+ گریه نکن حالا که زنده ای ، چیشده که اومدی اینجا
# جیمین گفت بیام ، بعد از برسی کردن پرونده های مورد نیاز فهمیدیم که برای حبس ابدش یا اعدام هنوز پرونده چندا از کارای دیگش رو هم میخواد
+ باشه من دارم باهاش میرم شرکتش توهم برام پرونده هایی که بیشتر ازشون به دردمون میخوره رو برام پیامک کن
جیهوپ سر تکون داد و خودشو از پنجره ی باز اتاق جونگکوک انداخت بیرون
جونگکوک سری تکون داد و به سمت اتاق لباساش رفت و لباس خونگی هاش رو با یه دست کت و شلوار بیرونی ولی ساده عوض کن
+ کی از دست این لباسای مزخرف راحت میشم و لباسای دوست داشتنی خودم رو میپوشم ؟...
.
.
.
(داخل شرکت تهیونگ ، ویو جونگکوک )
با صدای بلند شدن نوتیف ، گوشیم رو از توی جیبم دراوردم و با دیدن پیام جیهوپ چشمی چرخوندم
متن پیام :
رئیس جیمین گفت که به پرونده هایی مانند
تجاوز
قتل
قاچاق مواد مخدر
مصرف الکل توی فضای باز
و برده کردن ادما
نیاز داریم پرونده های اینجوری رو بیشتر پیدا کنید با تشکر.
.
.
.
- امروز بهت خوش گذشت کوک ؟
+ اوه اره دستت درد نکنه بابا
- بابا؟
+ اره دیگه خب هم پدرمی هم اپامی پس بابا بهترین کلمه برات میشه
تهیونگ خنده ای کرد و سری تکون داد
- درسته
جونگکوک دقتی به جاده کرد و با دیدن یه مسیر دیگه کمی تعجب کرد
+ چیزی شده تهیونگ؟چرا از مسیر همیشگی واسه رفتن به عمارت نمیریم؟
تهیونگ دستی به موهاش کشید و موهاشو از گوشه های چشمش زد اونر ، لبخندی زد و با پشت دست تیکه ای از گونه ی جونگکوک رو ناز کرد
- دارم میبرمت یه جای قشنگ عزیزم میخوایم بریم تفریح
جونگکوک به نیم رخ تهیونگ که درحال رانندگی بود نگاه کرد و لبخند عمیقی زد
+ چه خوببب
- اوهوم
.
.
.
+ تهیونگ اینکلبه ی قدیمی وسط این جنگل واسه چیه چرا داریم میریم اینجا؟
- گفتمچون محیط خوبی برای تنفس داره یکم به ریه هات استراحت بدی و انقدر سیگار نکشی چپ راست تو شرکت سیگار روشن میکردی...
+ او...اوه چیزی نیست دیگه عادت کردم
- عادت کردن خوب نیست - تهیونگ در کلبه رو باز میکنه و جونگکوک رو داخل کلبه میبره - ممنون میشم بشینی رو این صندلی تا ابی چیزی برات بیارم کوکی
+ اوه حتما
تهیونگ میره سمت اشپزخونه کوچیک کلب و....
ادامه داستان اسلاید بعدی
۵۴۴
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.