my dear patient part 5
کوک ویو:
حاضر شدمو به سمت اتاق ا/ت رفتم اونم اماده شده بود عین یه فرشته ی خوشگل...
_چقدر زیبا شدی!...
+مرسیی...توام که مثل همیشه جذابی!
_(لبخند)
افتخار میدید؟؟
+البتهه
به سمت مراسم رفتند
توی مراسم کلی رقصیدند خیلیی زیاد
با خیلیا سلام و احوال پرسی کردن تا اینکه ا/ت واقعا حالش دیگه خوب نبود
_ا/ت؟؟
تو حالت خوب نیست...باید بریم بیمارستان اینطوری نمیشه!
+من...من خوبم کوک*و روی پاهاش افتاد
*سعی کرد بلند شه اما نذاشتم
_باید بریم دکتر دیگه واقعا بسه
*براید استایل بلندش کردم و شوار ماشین کردمش به سمت بیمارستان رفتیم
دکتر معاینش کرد
(علامت دکتر¥)
¥خانم ا/ت شما از بیماریتون خبر دارید؟
+بله!
¥مشکلی ندارید این مرد جوان بدونن؟
+نه...بهش بگید لطفا...
¥باشه..
¥آقای جئون...این خانم...بیماریه ای ال اس دارن...و خب...برای ایشون خیلی سریع داره پیشرفت میکنه...مخصوصا اینکه باردارن و باید وزن سنگین تری روی پاهاشون باشه....
میدونید...این باعث ضعف بیشتر پاهاشون میشه...
اینطوری که داره پیش میره...پیش بینی میشه خانوم ا/ت بیشتر از سه سال زنده نمونه...
_چی دارید میگید؟؟؟
شما دوتا چه چرت و پرتایی میگیییددد
تووو که بخاطر این منو ترک نکردیی هاا؟؟؟
اینن چه کاریه دارید با من میکنییدد*بغضش شکست و همه چیزای توی اتاقو نابود کرد
و بعد از در بیرون رفت و پشت در اتاق ا/ت نشست و گریه کرد...ساعت هاگریه کردو بعد از مدتی داخل اتاق رفت
_باید بچه رو سقط کنیم
+کوکیم تو قول دادی مراقبش باشی...
من خودم تصمیم گرفتم نگهش دارم...
لطفا به نصمیمم احترام بزار...
_و..ولی...ولی اینطوری نمیشع ....
نه نه نه بایدد سقط شهه همین و بس
+کوک یه لحظه گوش بده دررر هررحالل من میمیرم حالا چه این بچه رو سقط کنیم چه نهه
اگه دیگه نخوای با من باشی درک میکنم...ولی باید مراقب بچه باشی..!
_میخوام
میخوام با تو باشم
حتی ازدواج میکنیم
قبل اینکه دیگه راه...
اره ازدواج میکنیم...
ماه دیگه ازدواج میکنیم و تو هرر روز میری فیزیوتراپی ...خودم میبرمت!
بچه رو به دنیا میاری و تا هر وقت که میتونستی پیشش میمونی...
قبول میکنی؟؟
+تو...تو واقعا میخوای با من...ازدواج کنی؟
_ارهه ارهه میخواممم ا/ت اینو بفهم که من عاشقتتمم میفهمیییی؟؟
+پشیمون نمیشه
_نه کیوتم...نه هویجیم...هیچ وقت پشیمون نمیشم...*و ا/ت رو بوسید
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
حاضر شدمو به سمت اتاق ا/ت رفتم اونم اماده شده بود عین یه فرشته ی خوشگل...
_چقدر زیبا شدی!...
+مرسیی...توام که مثل همیشه جذابی!
_(لبخند)
افتخار میدید؟؟
+البتهه
به سمت مراسم رفتند
توی مراسم کلی رقصیدند خیلیی زیاد
با خیلیا سلام و احوال پرسی کردن تا اینکه ا/ت واقعا حالش دیگه خوب نبود
_ا/ت؟؟
تو حالت خوب نیست...باید بریم بیمارستان اینطوری نمیشه!
+من...من خوبم کوک*و روی پاهاش افتاد
*سعی کرد بلند شه اما نذاشتم
_باید بریم دکتر دیگه واقعا بسه
*براید استایل بلندش کردم و شوار ماشین کردمش به سمت بیمارستان رفتیم
دکتر معاینش کرد
(علامت دکتر¥)
¥خانم ا/ت شما از بیماریتون خبر دارید؟
+بله!
¥مشکلی ندارید این مرد جوان بدونن؟
+نه...بهش بگید لطفا...
¥باشه..
¥آقای جئون...این خانم...بیماریه ای ال اس دارن...و خب...برای ایشون خیلی سریع داره پیشرفت میکنه...مخصوصا اینکه باردارن و باید وزن سنگین تری روی پاهاشون باشه....
میدونید...این باعث ضعف بیشتر پاهاشون میشه...
اینطوری که داره پیش میره...پیش بینی میشه خانوم ا/ت بیشتر از سه سال زنده نمونه...
_چی دارید میگید؟؟؟
شما دوتا چه چرت و پرتایی میگیییددد
تووو که بخاطر این منو ترک نکردیی هاا؟؟؟
اینن چه کاریه دارید با من میکنییدد*بغضش شکست و همه چیزای توی اتاقو نابود کرد
و بعد از در بیرون رفت و پشت در اتاق ا/ت نشست و گریه کرد...ساعت هاگریه کردو بعد از مدتی داخل اتاق رفت
_باید بچه رو سقط کنیم
+کوکیم تو قول دادی مراقبش باشی...
من خودم تصمیم گرفتم نگهش دارم...
لطفا به نصمیمم احترام بزار...
_و..ولی...ولی اینطوری نمیشع ....
نه نه نه بایدد سقط شهه همین و بس
+کوک یه لحظه گوش بده دررر هررحالل من میمیرم حالا چه این بچه رو سقط کنیم چه نهه
اگه دیگه نخوای با من باشی درک میکنم...ولی باید مراقب بچه باشی..!
_میخوام
میخوام با تو باشم
حتی ازدواج میکنیم
قبل اینکه دیگه راه...
اره ازدواج میکنیم...
ماه دیگه ازدواج میکنیم و تو هرر روز میری فیزیوتراپی ...خودم میبرمت!
بچه رو به دنیا میاری و تا هر وقت که میتونستی پیشش میمونی...
قبول میکنی؟؟
+تو...تو واقعا میخوای با من...ازدواج کنی؟
_ارهه ارهه میخواممم ا/ت اینو بفهم که من عاشقتتمم میفهمیییی؟؟
+پشیمون نمیشه
_نه کیوتم...نه هویجیم...هیچ وقت پشیمون نمیشم...*و ا/ت رو بوسید
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
۶.۲k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.