『𝕃𝕠𝕧𝕖 𝕞𝕖 』
『𝕃𝕠𝕧𝕖 𝕞𝕖 』
15 Part
(به به چه عجب چرا آنقدر زود زور فیک می زاری یک ذره دیر تر می زاشتی ....
ببخشید من با خودم خود درگیری دارم 😂😅)
آقای کیم : خب سری هر چه سری تر برو میز جلسه رو آمده کن
آنا : چشم
آقای کیم سری از اتاق رفت بیرون ولی تهیونگ آروم با آرامش تمام به سمت من قدم برداشت یه نگاهی ریزی کرد و رفت بیرون ولی سری آستین کاش رو گرفتم
آنا : تهیونگ ...... تو تو از دست من عصبی درسته
تهیونگ با سردی تمام گفت چی باعث شده همچین فکری کنی ؟
انا :تهیونگ مسخره بازی در نیار قشنگ معلومه
تهیونگ :........
آروم تر گفتم
آنا : بخاطر صبحه آره ؟
یک دفعه این بچه های دو ساله با بغض سرش رو تموم داد
توی بغلم کشیدمش
آنا : ببخشید که ناراحتت کردم
تهیونگ : آخه چرا نمی خوای کسی از رابطمون با خبر بشه ؟
آنا : آخه یک لحظه فکر کنم اگه این خبر به گوش بابات برسه چی می سه
تهیونگ : مگه وی میشه ؟
آنا : بابات اول منو میکشه بعد کله تو رو می کنه
تهیونگ تک خنده ریزی کرد و گفت
تهیونگ : من مواظبتم نمی زارم هیچ کسی بهت آسیب بزنه
آنا :باشه به بابات میگیم ولی الان نه چند وقت دیگه
تهیونگ :باشه ...... ولی من هنوز قهرم
آنا : خب من چیکار کنم که آشتی کنی ؟
تهیونگ : اممممم نمی دونممممم
وای خدا این بشر چقدر کیوته
بوسه ی سطحی روی لبش زدم
آنا : الان خوبه
تهیونگ نه یکی دیگه
دوباره بوسیدمش ولی این بار تا آمدم ازش جدا بشم از کمر منو گرفت و محکم و عمیق لبامو بوسید و بدش ولم کرد
تهیونگ : حال آشتی ام
آنا : آخ کمرم به فنا رفت
بدش جفتمون زدیم زیر خنده
آنا : وای وای وایسا الان رییس شرکت ...... میاد من هنوز آمده نیستم
آها راستی تو هم باید بری کروات بزنی
تهیونگ : باشه میبینمت
رفت اتاقی که می خواستن داخل حرف بزنن رو آماده کردم تقریبا آخرش بود که دیدم دوباره تهیونگ ۲ساله درحالی داشت با کرواتش ور می رفت آمد گفت
تهیونگ : اناااااااا این بسته نمیشه
خنده ریزی کردم و رفت جلو و با دقت کرواتش رو بستم
آنا : بیا تموم شد
تهیونگ : واوو خیلی خوب بستی آخه خیلی زیاد کروات بستم رفتم سمت میز که کارم رو تموم کردم که دیدم تهیونگ منو با خشم برگردوند طرف خودش و گفت
تهیونگ : مثلاً برای کیا ؟
چشمام و ریز کردم
آنا : ببخشید که فرم مدرسمون کروات داشت
تهیونگ :
حمایت نمی کنی ....🥲🖤؟
شرطا
۳تا لایک
۲ تا کامنت
۱ فالو
از این به بعد سعی می کنم زود زود براتون فیک بزارم 😗🙂🙃
15 Part
(به به چه عجب چرا آنقدر زود زور فیک می زاری یک ذره دیر تر می زاشتی ....
ببخشید من با خودم خود درگیری دارم 😂😅)
آقای کیم : خب سری هر چه سری تر برو میز جلسه رو آمده کن
آنا : چشم
آقای کیم سری از اتاق رفت بیرون ولی تهیونگ آروم با آرامش تمام به سمت من قدم برداشت یه نگاهی ریزی کرد و رفت بیرون ولی سری آستین کاش رو گرفتم
آنا : تهیونگ ...... تو تو از دست من عصبی درسته
تهیونگ با سردی تمام گفت چی باعث شده همچین فکری کنی ؟
انا :تهیونگ مسخره بازی در نیار قشنگ معلومه
تهیونگ :........
آروم تر گفتم
آنا : بخاطر صبحه آره ؟
یک دفعه این بچه های دو ساله با بغض سرش رو تموم داد
توی بغلم کشیدمش
آنا : ببخشید که ناراحتت کردم
تهیونگ : آخه چرا نمی خوای کسی از رابطمون با خبر بشه ؟
آنا : آخه یک لحظه فکر کنم اگه این خبر به گوش بابات برسه چی می سه
تهیونگ : مگه وی میشه ؟
آنا : بابات اول منو میکشه بعد کله تو رو می کنه
تهیونگ تک خنده ریزی کرد و گفت
تهیونگ : من مواظبتم نمی زارم هیچ کسی بهت آسیب بزنه
آنا :باشه به بابات میگیم ولی الان نه چند وقت دیگه
تهیونگ :باشه ...... ولی من هنوز قهرم
آنا : خب من چیکار کنم که آشتی کنی ؟
تهیونگ : اممممم نمی دونممممم
وای خدا این بشر چقدر کیوته
بوسه ی سطحی روی لبش زدم
آنا : الان خوبه
تهیونگ نه یکی دیگه
دوباره بوسیدمش ولی این بار تا آمدم ازش جدا بشم از کمر منو گرفت و محکم و عمیق لبامو بوسید و بدش ولم کرد
تهیونگ : حال آشتی ام
آنا : آخ کمرم به فنا رفت
بدش جفتمون زدیم زیر خنده
آنا : وای وای وایسا الان رییس شرکت ...... میاد من هنوز آمده نیستم
آها راستی تو هم باید بری کروات بزنی
تهیونگ : باشه میبینمت
رفت اتاقی که می خواستن داخل حرف بزنن رو آماده کردم تقریبا آخرش بود که دیدم دوباره تهیونگ ۲ساله درحالی داشت با کرواتش ور می رفت آمد گفت
تهیونگ : اناااااااا این بسته نمیشه
خنده ریزی کردم و رفت جلو و با دقت کرواتش رو بستم
آنا : بیا تموم شد
تهیونگ : واوو خیلی خوب بستی آخه خیلی زیاد کروات بستم رفتم سمت میز که کارم رو تموم کردم که دیدم تهیونگ منو با خشم برگردوند طرف خودش و گفت
تهیونگ : مثلاً برای کیا ؟
چشمام و ریز کردم
آنا : ببخشید که فرم مدرسمون کروات داشت
تهیونگ :
حمایت نمی کنی ....🥲🖤؟
شرطا
۳تا لایک
۲ تا کامنت
۱ فالو
از این به بعد سعی می کنم زود زود براتون فیک بزارم 😗🙂🙃
۸.۳k
۰۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.