پارت پنجم عشق ویژه
حال بهم زن بود مرد ۶۰ ساله مثل بچه ها رفتار میکرد و همیشه از این متنفر بودی گیر یه پیر مردبیوفتی
شروعکرد به بوسیدنت صورتت توهم رفت اون داشت به شدت اذیتت میکرد
ا،ت : ولم کن مرتیکه هوس باز
رئیس : فکر نکن این حرفت رو نادیده میگیرم همش رو
همین امشب برات تلافی میکنم کاری نکن عذاب خودت رو بیشتر کنی دختره هول
همه از اینکه تو گیر اون مردک افتاده بودی خوشحال بودند تو کنارش بودی و اون داشت تخلیه اونجا رو تماشا میگرد بوی بدی میداد حالت داشت بهم میخورد که بادیدن ماشینی که باتمام سرعت اومدروبه روتون ایستاد ازت فاصله گرفت
رئیس : خب اینم اوردین خوبه بریم دیگه خسته شدم
جونگ کوک دستاش و پاهاش بسته بود ولی با اینکه صورتش پوشیده بود ولی متوجه خونی که از صورتش جاری بود شدی
ا،ت : صبر کن اونا سر پسرت بلا آوردن قرار بود خطی روی صورتش نیوفته ولی اون الان زخمیه اگه اون زخم بمونه خودت رو میبخشی ؟
رئیس : گم شو تو ماشین بعدا به سرازی این حرفات میرسی خانم کوچولو
تمام راه اشک از چشمات جاری بود تو همیشه از اینکه یه پیرمرد تو رو برای هوس بازیاش گرو بگیره متنفر بودی برات سوال بود که چرا تو چرا تو باید گرفتار اون مرد میشدی ؟
رئیس : رسیدیم خانم
پوزخندی بهت زد هولت داد پایین چشمات رو بهم فشار دادی و ازدردصورتت رفت توهم توجهی به دردت نکردی هنوزم حواست به جونگ کوک بود
همه رو به شکل گروگان بردن داخل عمارت توهم همراه رئیس وارد اون قتلگاه شدی
ا،ت : پسرات رو کجا بردن؟
رئیس : پسرای منم من باید نگرانشون باشم الان که برای من مهم نیست توهم نگرانشون نباش
ا،ت : من مثل تو عوضی سنگ دل نیستم
طولی نکشید که سوزش بدی رو گونه ات حس کردی بغضت رو قورت دادی و زل زدی تو چشماش
رئیس : الان کار دارم میرم و برمیگردم کارت دارم تنها چیزی که الان میکنه کمکت کنه اینکه دعا کنی بمیرم و برنگردم
از چیزی پیش روت بود به شدت میترسیدی نفس عمیقی کشیدی و خودت رو پرت کردی روی تخت و زد زیر گریه این سرنوشت نتیجه دعوات با یکی عوضی تر از این مرد بود
ادامه دارد
نظری
انتقادی
پیشنهادی
فحشی چیزی ندارید ؟
شروعکرد به بوسیدنت صورتت توهم رفت اون داشت به شدت اذیتت میکرد
ا،ت : ولم کن مرتیکه هوس باز
رئیس : فکر نکن این حرفت رو نادیده میگیرم همش رو
همین امشب برات تلافی میکنم کاری نکن عذاب خودت رو بیشتر کنی دختره هول
همه از اینکه تو گیر اون مردک افتاده بودی خوشحال بودند تو کنارش بودی و اون داشت تخلیه اونجا رو تماشا میگرد بوی بدی میداد حالت داشت بهم میخورد که بادیدن ماشینی که باتمام سرعت اومدروبه روتون ایستاد ازت فاصله گرفت
رئیس : خب اینم اوردین خوبه بریم دیگه خسته شدم
جونگ کوک دستاش و پاهاش بسته بود ولی با اینکه صورتش پوشیده بود ولی متوجه خونی که از صورتش جاری بود شدی
ا،ت : صبر کن اونا سر پسرت بلا آوردن قرار بود خطی روی صورتش نیوفته ولی اون الان زخمیه اگه اون زخم بمونه خودت رو میبخشی ؟
رئیس : گم شو تو ماشین بعدا به سرازی این حرفات میرسی خانم کوچولو
تمام راه اشک از چشمات جاری بود تو همیشه از اینکه یه پیرمرد تو رو برای هوس بازیاش گرو بگیره متنفر بودی برات سوال بود که چرا تو چرا تو باید گرفتار اون مرد میشدی ؟
رئیس : رسیدیم خانم
پوزخندی بهت زد هولت داد پایین چشمات رو بهم فشار دادی و ازدردصورتت رفت توهم توجهی به دردت نکردی هنوزم حواست به جونگ کوک بود
همه رو به شکل گروگان بردن داخل عمارت توهم همراه رئیس وارد اون قتلگاه شدی
ا،ت : پسرات رو کجا بردن؟
رئیس : پسرای منم من باید نگرانشون باشم الان که برای من مهم نیست توهم نگرانشون نباش
ا،ت : من مثل تو عوضی سنگ دل نیستم
طولی نکشید که سوزش بدی رو گونه ات حس کردی بغضت رو قورت دادی و زل زدی تو چشماش
رئیس : الان کار دارم میرم و برمیگردم کارت دارم تنها چیزی که الان میکنه کمکت کنه اینکه دعا کنی بمیرم و برنگردم
از چیزی پیش روت بود به شدت میترسیدی نفس عمیقی کشیدی و خودت رو پرت کردی روی تخت و زد زیر گریه این سرنوشت نتیجه دعوات با یکی عوضی تر از این مرد بود
ادامه دارد
نظری
انتقادی
پیشنهادی
فحشی چیزی ندارید ؟
۱۱.۵k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.