فیک کوک۳🕷️
پارت ۳
ا.ت:
وقتی درو باز کردم چشمام گرد شده بود .یعنی اون ریس شرکت هست میخواستم که برگردم برم بیرون با حرفی که زد همون جا وایستادم .
_: میدونی که پدرت تورو برای شرکت من فرستاده
و الان میخوای از کارت در بری
+:کی خواست بره (نیشخنده)
_:چشمات اینو نمیگه (ریلکس)
+:الان داری منو تهدید میکنی
_:به نعفت هست که اینجا کار کنی اگه نکنی پدرت عصبی میشه !
ا.ت:
راست میگفت اگر پدرم عصبی بشه منو مجبور میکنه که با پسر عموم ازدواج کنم منم برای اینکه با پسر عموم ازدواج نکنم مجبور داخل شرکت این پسره کار کنم من حتی اسم این پسره نمیدونم .
+:باشه داخل شرکتت مدل میشم
_:خوبه فردا بیا برای عکاسی
+:راستی اسمت چی ؟
_:اها یادم رفت خودم معرفی کنم من
جئون جونگ کوک هستم میتونی منو کوک صدا کنی
+:باشه پس من رفتم
کوک:
تا خواستم جوابش رو بدم دیدم رفته برای جالب بود مثل بقیه دخترا ناز و عشوه نیومد شاید حق با جیمین بود .
ا.ت:
وقتی رفتم از دفتر کوک یه راست تاکسی گرفتم رفتم خونه وقتی دمه اعمارت پیاده شدم دیدم همه ی چراغا روشن هست در زدم اجوما درو باز کردم دیدم یونگ سو (پسر عمو ا.ت)روی مبل نشسته منم چون حال نداشتم یه سلامی کردم رفتم داخل اتاقم لباسمو عوض کردم (گذاشتم ) و رفتم پایین دیدم اجوما داره غذا درست میکنه بهش گفتم :
(علامت آجوما :٪)
+:اجوما غذا کی آماده میشه
٪:دخترم الان آماده میشه
ا.ت
دیدم یونگ سو آمد کنارم نشست چون من ازش خوش نمیاد باهاش حرف نمیزدم
(علامت یونگ سو : ،)
،:هی کی میشه زنه خودم شی
برام غذا درست کنی
+:من زنت نمیشم (عصبی)
،:ولی پدرت به من قول داده (نیشخنده)
+:اره داده
،:خوبه که خودت میدونی
+:ولی یادت باشه یا تور میکشم یا خودمو (عصبی با داد )
ا.ت:
وقتی اینو گفتم بلند شدم رفتم داخل اتاقم گریه کردم و نفهمیدم کی خوابم برد …………..
عکس اول برای شرکت
عکس دومی برای داخله خونه
خ
م
ا
ر
ی
🤤🤤
ا.ت:
وقتی درو باز کردم چشمام گرد شده بود .یعنی اون ریس شرکت هست میخواستم که برگردم برم بیرون با حرفی که زد همون جا وایستادم .
_: میدونی که پدرت تورو برای شرکت من فرستاده
و الان میخوای از کارت در بری
+:کی خواست بره (نیشخنده)
_:چشمات اینو نمیگه (ریلکس)
+:الان داری منو تهدید میکنی
_:به نعفت هست که اینجا کار کنی اگه نکنی پدرت عصبی میشه !
ا.ت:
راست میگفت اگر پدرم عصبی بشه منو مجبور میکنه که با پسر عموم ازدواج کنم منم برای اینکه با پسر عموم ازدواج نکنم مجبور داخل شرکت این پسره کار کنم من حتی اسم این پسره نمیدونم .
+:باشه داخل شرکتت مدل میشم
_:خوبه فردا بیا برای عکاسی
+:راستی اسمت چی ؟
_:اها یادم رفت خودم معرفی کنم من
جئون جونگ کوک هستم میتونی منو کوک صدا کنی
+:باشه پس من رفتم
کوک:
تا خواستم جوابش رو بدم دیدم رفته برای جالب بود مثل بقیه دخترا ناز و عشوه نیومد شاید حق با جیمین بود .
ا.ت:
وقتی رفتم از دفتر کوک یه راست تاکسی گرفتم رفتم خونه وقتی دمه اعمارت پیاده شدم دیدم همه ی چراغا روشن هست در زدم اجوما درو باز کردم دیدم یونگ سو (پسر عمو ا.ت)روی مبل نشسته منم چون حال نداشتم یه سلامی کردم رفتم داخل اتاقم لباسمو عوض کردم (گذاشتم ) و رفتم پایین دیدم اجوما داره غذا درست میکنه بهش گفتم :
(علامت آجوما :٪)
+:اجوما غذا کی آماده میشه
٪:دخترم الان آماده میشه
ا.ت
دیدم یونگ سو آمد کنارم نشست چون من ازش خوش نمیاد باهاش حرف نمیزدم
(علامت یونگ سو : ،)
،:هی کی میشه زنه خودم شی
برام غذا درست کنی
+:من زنت نمیشم (عصبی)
،:ولی پدرت به من قول داده (نیشخنده)
+:اره داده
،:خوبه که خودت میدونی
+:ولی یادت باشه یا تور میکشم یا خودمو (عصبی با داد )
ا.ت:
وقتی اینو گفتم بلند شدم رفتم داخل اتاقم گریه کردم و نفهمیدم کی خوابم برد …………..
عکس اول برای شرکت
عکس دومی برای داخله خونه
خ
م
ا
ر
ی
🤤🤤
۱۱.۵k
۲۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.