داستان ترسناک یکی از شما گل ها🤫
داستان ترسناک یکی از شما گل ها🤫
من یه شب برای عیادت خواهرام رفتم
بیمارستان و خب صبر کردم تا بابام هم خواهرم رو ببینه رفتم توی ماشین و خب چون خیلی دیر وقت بود و ماشین جای پرتی بود تصمیم گرفتم که تام در و پنجره هارو ببندم خلاصه چند بار چک کردم که تمام در و پنجره ها بسته باشه و بسته هم بود ولی خب دیدم یه جمعی هعی به ماشین نگاه میکردن و پچ پچ میکردن ولی توی ماشین رو ندیدن چون شیشه ها دودی بود من از ترسم ریدم تو خودم و تصمیم گرفتم برم زیر صندلی تا ببینم فرار چی بشه و خب به پلیس خبر دادم ولی براشون مهم نبود وقتی دیگه آبا از آسیاب افتاده بود من نیومدم بالا ولی به کل فراموش کردم که این اتفاق افتاده سرم تو گوشیم بود که یه دفعه سرم ره که آورم بالا دیدم یه کلی از اوه اکیپ سرش رو چسبونده به شیشه ماشین وای خدارو شکر شیشه ها دودی بود و من معلوم نبودم ولی باسرعت باد زنگ زدم به پلیس اما بابا اون مرد رو دید و باهم درگیر شدن و دیدم که یکی از مردای اون اکیپ
چاقو در اورد ولی در ماشین قفل بود و من از ترس سویچ رو پیدا نکردم ولی وقتی زنگ زدم به پلیس وقتی پلیس رسید گفت خیلی شانس اوردی که داخل ماشین بودی و شیشه ها دودی بود چون این افراد
متجاوز هستند و شیشه میکشند و تمام
من یه شب برای عیادت خواهرام رفتم
بیمارستان و خب صبر کردم تا بابام هم خواهرم رو ببینه رفتم توی ماشین و خب چون خیلی دیر وقت بود و ماشین جای پرتی بود تصمیم گرفتم که تام در و پنجره هارو ببندم خلاصه چند بار چک کردم که تمام در و پنجره ها بسته باشه و بسته هم بود ولی خب دیدم یه جمعی هعی به ماشین نگاه میکردن و پچ پچ میکردن ولی توی ماشین رو ندیدن چون شیشه ها دودی بود من از ترسم ریدم تو خودم و تصمیم گرفتم برم زیر صندلی تا ببینم فرار چی بشه و خب به پلیس خبر دادم ولی براشون مهم نبود وقتی دیگه آبا از آسیاب افتاده بود من نیومدم بالا ولی به کل فراموش کردم که این اتفاق افتاده سرم تو گوشیم بود که یه دفعه سرم ره که آورم بالا دیدم یه کلی از اوه اکیپ سرش رو چسبونده به شیشه ماشین وای خدارو شکر شیشه ها دودی بود و من معلوم نبودم ولی باسرعت باد زنگ زدم به پلیس اما بابا اون مرد رو دید و باهم درگیر شدن و دیدم که یکی از مردای اون اکیپ
چاقو در اورد ولی در ماشین قفل بود و من از ترس سویچ رو پیدا نکردم ولی وقتی زنگ زدم به پلیس وقتی پلیس رسید گفت خیلی شانس اوردی که داخل ماشین بودی و شیشه ها دودی بود چون این افراد
متجاوز هستند و شیشه میکشند و تمام
۴۰۸
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.