مافیا من... فیک جیمین "فصل دو"
پارت:7
-ببین جی..
+هیششش خفه شو
دیگه چیزی نگفتم تا رسیدیم خونه
من سریع پیاده شدم
و رفتم توی اتاق لینا
¢خانوم حالتون خوبه
-خوبم ت میتونی بری
¢چشم ممنون
پرستار لینا رفت و منو دخترم تنها موندیم
-باورت میشه چی شده بابات وارد ی بازی دروغ شده و باورش کرده
-بیشتر از من باورش کرده دیگ منو دوست نداره نمیدونم چطوری اما جواب اون تست دروغ بود من هیچوقت ب غیر ی دوست ب عمو تهیونگت نگاه نکردم
-توکه حرفامو باور میکنی مگنه؟
داشتم با لینا حرف میزدم
ک صدای دعوا از بیرون اومد
سریع از اتاق اومدم بیرون و رفتم دیدم
تهیونگ دم دره و جیمین هم داره باهاش دعوا میکنه
+دلم خوش بود ک تورو دارم ک بهش تکیه کنم نگو دور از چشمم با زنم رابطه داره
رفتم سمتشون
*ات جیمین داره چی میگه
جیمین هم برگشت سمتم و گفت:
+بفرما جفت اونایی ک از پشت بهم خنجر زدن اومدن منو هول داد عقب و گفت:
+برین و باهم خوش باشین دیگه هم اینجا نیاین
و در رو توی صورتمون بست
با مشت ب در ضربه میزدم
-درو باز کن من دخترم رو میخام
تهیونگ اومد و منو کشید عقب
*بیا تا بریم درستش میکنیم
-چی رو درست میکنیم مگه نمیبینی میخاد دخترم رو ازم بگیره(با گریه
*هیشش اروم باش ات نمیتونه همچین کاری بکنه
یکم اروم تر شده بودم با
تهیونگ رفتم و سوار ماشینش شدیم....ادامه دارد
شرط:
لایک:۷۰
کامنت:۱۰۰
[حالم خوب نیست پارت بعدی رو بیشتر مینویسم ]
#فیک #جیمین #بی_تی_اس
-ببین جی..
+هیششش خفه شو
دیگه چیزی نگفتم تا رسیدیم خونه
من سریع پیاده شدم
و رفتم توی اتاق لینا
¢خانوم حالتون خوبه
-خوبم ت میتونی بری
¢چشم ممنون
پرستار لینا رفت و منو دخترم تنها موندیم
-باورت میشه چی شده بابات وارد ی بازی دروغ شده و باورش کرده
-بیشتر از من باورش کرده دیگ منو دوست نداره نمیدونم چطوری اما جواب اون تست دروغ بود من هیچوقت ب غیر ی دوست ب عمو تهیونگت نگاه نکردم
-توکه حرفامو باور میکنی مگنه؟
داشتم با لینا حرف میزدم
ک صدای دعوا از بیرون اومد
سریع از اتاق اومدم بیرون و رفتم دیدم
تهیونگ دم دره و جیمین هم داره باهاش دعوا میکنه
+دلم خوش بود ک تورو دارم ک بهش تکیه کنم نگو دور از چشمم با زنم رابطه داره
رفتم سمتشون
*ات جیمین داره چی میگه
جیمین هم برگشت سمتم و گفت:
+بفرما جفت اونایی ک از پشت بهم خنجر زدن اومدن منو هول داد عقب و گفت:
+برین و باهم خوش باشین دیگه هم اینجا نیاین
و در رو توی صورتمون بست
با مشت ب در ضربه میزدم
-درو باز کن من دخترم رو میخام
تهیونگ اومد و منو کشید عقب
*بیا تا بریم درستش میکنیم
-چی رو درست میکنیم مگه نمیبینی میخاد دخترم رو ازم بگیره(با گریه
*هیشش اروم باش ات نمیتونه همچین کاری بکنه
یکم اروم تر شده بودم با
تهیونگ رفتم و سوار ماشینش شدیم....ادامه دارد
شرط:
لایک:۷۰
کامنت:۱۰۰
[حالم خوب نیست پارت بعدی رو بیشتر مینویسم ]
#فیک #جیمین #بی_تی_اس
۴۵.۹k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.