پارت ۳۳ قسمت اول
دوهفته بعد
ویو ا.ت
نشسته بودم توی اتاق کارم و داشتم راجب محمولهای که داشت به سمت کشتی حرکت میکرد تا بره چین فکر میکردم...خیلی سود خوبی داشت...یهو دیدم هوسوک درو با شتاب باز کرد
ا.ت. چی شده؟
هوسوک. محموله...محموله
ا.ت. محموله چی؟ ( داد )
هوسوک. بهش حمله شده
ا.ت. چی داری میگی؟ ( داد )
سریع رفتم و سوار ماشینم شدم...آخرین سرعتو داشتم...با هوسوک و کای رفتیم اونجا...دیدم چند نفر دارن محموله رو بر میدارن...اسلحمو گرفتم دستم...همینطور که داشتم میرفتم سمتشون بهشون تیر میزدم...کای و هوسوک هم کار منو انجام میدادن...یکی که به نظر نیومد رئیسشونه همینطور داشت از پشت جعبه ها تیر میزد...یهو سوزش بدیو رو پام حس کردم...فهمیدم همون رئیس کوفتیشونه که بهم تیر زده...نمیتونستم راه برم اما باید میفهمیدم رئیسشون کیه...همینطوری داشتم میرفتم سمت رئیسشون...وقتی صورتش معلوم شد حس کردم قلبم دوباره تیکه تیکه شد... جیمین بود...یعنی اونقدر ازم متنفره که بهم تیر زده؟ درد پام داشت بیشتر میشد اما برام مهم نبود...تفنگمو گرفتم سمتش...وقتی منو دید جا خورد اما تو ۲ ثانیه این تعجبش تبدیل شد به خشم
جیمین. بزن
ا.ت. .......
جیمین. بزن دیگه منتظر چی هستی؟ ( داد )
ا.ت. .......
جیمین روشو کرد اونطرف تا بره که
ا.ت. منو ببخش
* بنگ * تفنگ از دستم افتاد خودمم نشستم رو زمین...من چیکار کردم؟ به عشقم تیر زدم؟ سعی کردم بلند شم برم سمتش...افتاده بود رو زمین...داشتم میرفتم سمتش که یهو دنیا برام سیاه شد
۲ ساعت بعد
نگاه اطرافم کردم دیدم تو بیمارستانم...هوسوک کنارم بود...یه لحظه به خودم اومدم و یادم اومد چه اتفاقی افتاده
ا.ت. جیمین...کجاس؟
هوسوک. اون اتاق بغلیه
سرمو از دستم جدا کردم و از تخت اومدم پایین
هوسوک. بخیه هات پاره میشه
ا.ت. مهم نیست
از در رفتم بیرون...رفتم سمت اتاق جیمین...درو باز کردم اما متوجه حضور من نشد...چند تا پلیس اونجا بودن تا اظهاراتشو بگیرن
پلیسه. آقای پارک کی بهتون تیر زد؟
جیمین. جئون ا.ت بهم تیر زد...از پشت من اصلا متوجه نشدم که تفنگشو گرفته سمتم
پلیسه. خیلی ممنون
جیمین تو چیکار کردی؟ تو اول بهم تیر زدی اما الان داری میگی من بهت تیر زدم؟ چش شده؟ چرا اینقدر ازم متنفری؟ سریع رفتم تو اتاقم تا کسی متوجه نشه...هوسوک تو اتاق نبود...رو تختم دراز کشیدم و دوباره سرمو کردم تو دستم...یکی در اتاقمو زد
ا.ت. بفرمایید
پلیسا اومدن تو و با دستبند دستمو به تخت بستن
ا.ت. چیکار میکنین؟
همون موقع هوسوک اومد داخل اتاق
هوسوک. چیزی شده؟
پلیس. ببخشید اما شما فعلا به خاطر شلیک به پارک جیمین بازداشتید...هر وقت حالتون خوب شد شما رو میبریم بازداشتگاه
ا.ت. دروغه
پلیسه. شما چطوری تیر خورد به پاتون؟
ویو ا.ت
نشسته بودم توی اتاق کارم و داشتم راجب محمولهای که داشت به سمت کشتی حرکت میکرد تا بره چین فکر میکردم...خیلی سود خوبی داشت...یهو دیدم هوسوک درو با شتاب باز کرد
ا.ت. چی شده؟
هوسوک. محموله...محموله
ا.ت. محموله چی؟ ( داد )
هوسوک. بهش حمله شده
ا.ت. چی داری میگی؟ ( داد )
سریع رفتم و سوار ماشینم شدم...آخرین سرعتو داشتم...با هوسوک و کای رفتیم اونجا...دیدم چند نفر دارن محموله رو بر میدارن...اسلحمو گرفتم دستم...همینطور که داشتم میرفتم سمتشون بهشون تیر میزدم...کای و هوسوک هم کار منو انجام میدادن...یکی که به نظر نیومد رئیسشونه همینطور داشت از پشت جعبه ها تیر میزد...یهو سوزش بدیو رو پام حس کردم...فهمیدم همون رئیس کوفتیشونه که بهم تیر زده...نمیتونستم راه برم اما باید میفهمیدم رئیسشون کیه...همینطوری داشتم میرفتم سمت رئیسشون...وقتی صورتش معلوم شد حس کردم قلبم دوباره تیکه تیکه شد... جیمین بود...یعنی اونقدر ازم متنفره که بهم تیر زده؟ درد پام داشت بیشتر میشد اما برام مهم نبود...تفنگمو گرفتم سمتش...وقتی منو دید جا خورد اما تو ۲ ثانیه این تعجبش تبدیل شد به خشم
جیمین. بزن
ا.ت. .......
جیمین. بزن دیگه منتظر چی هستی؟ ( داد )
ا.ت. .......
جیمین روشو کرد اونطرف تا بره که
ا.ت. منو ببخش
* بنگ * تفنگ از دستم افتاد خودمم نشستم رو زمین...من چیکار کردم؟ به عشقم تیر زدم؟ سعی کردم بلند شم برم سمتش...افتاده بود رو زمین...داشتم میرفتم سمتش که یهو دنیا برام سیاه شد
۲ ساعت بعد
نگاه اطرافم کردم دیدم تو بیمارستانم...هوسوک کنارم بود...یه لحظه به خودم اومدم و یادم اومد چه اتفاقی افتاده
ا.ت. جیمین...کجاس؟
هوسوک. اون اتاق بغلیه
سرمو از دستم جدا کردم و از تخت اومدم پایین
هوسوک. بخیه هات پاره میشه
ا.ت. مهم نیست
از در رفتم بیرون...رفتم سمت اتاق جیمین...درو باز کردم اما متوجه حضور من نشد...چند تا پلیس اونجا بودن تا اظهاراتشو بگیرن
پلیسه. آقای پارک کی بهتون تیر زد؟
جیمین. جئون ا.ت بهم تیر زد...از پشت من اصلا متوجه نشدم که تفنگشو گرفته سمتم
پلیسه. خیلی ممنون
جیمین تو چیکار کردی؟ تو اول بهم تیر زدی اما الان داری میگی من بهت تیر زدم؟ چش شده؟ چرا اینقدر ازم متنفری؟ سریع رفتم تو اتاقم تا کسی متوجه نشه...هوسوک تو اتاق نبود...رو تختم دراز کشیدم و دوباره سرمو کردم تو دستم...یکی در اتاقمو زد
ا.ت. بفرمایید
پلیسا اومدن تو و با دستبند دستمو به تخت بستن
ا.ت. چیکار میکنین؟
همون موقع هوسوک اومد داخل اتاق
هوسوک. چیزی شده؟
پلیس. ببخشید اما شما فعلا به خاطر شلیک به پارک جیمین بازداشتید...هر وقت حالتون خوب شد شما رو میبریم بازداشتگاه
ا.ت. دروغه
پلیسه. شما چطوری تیر خورد به پاتون؟
۳.۲k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.