عشق هرگز وجود نداشت
پارت ۲
ادمین :
کوک رفت و خون داد بعد از چند دقیقه که خون دادن تموم شد کوک از اتاق امد بیرون و رفت اتاق ا/ت و دکتر دست ا/ت رو بخیه زد در واقع ا/ت میخواست خودکشی کنه اگه کوک نفهمیده بود ا/ت زنده نبود به خاطر تاریکی کوک زیاد نتوسته ببینه ولی وقتی ا/ت رو برد بیمارستان اون موقع دیده و الان رفت داخل اتاق
ک : ت خوبی چرا میخواستی خودکشی کنی
ت : چون از زندگی خسته شدم میخوام بمیرم چرا نمیفهمین دیگه این زندگی رو نمی خوام این ازدواج اجباری رو نمی خوام ولم کنین ( با گریه )
ک : فکر میکنی من این ازدواج رو میخوام منم خسته شدم ولی کاریش نمیشه کرد لطفا درکم کن
ت : لطفا بیا طلاق بگیریم لطفا نه تو منو دوست داری نه من تو لطفا
ک : نمیشه بابام نمیزاره ( داشتش میرفت که )
ت : دست کوک رو گرفت و گفت لطفا اگه طلاق نگیریم خودمو میکشم قسم میخورم ( با صدای گرفته و گریه )
ک : متاسفم ( با ناراحتی )
ت : 😭😭😭 خدایا کمکم کن من این زندگی رو نمی خوام .
پایان
امیدوارم دوست داشته باشید
ادمین :
کوک رفت و خون داد بعد از چند دقیقه که خون دادن تموم شد کوک از اتاق امد بیرون و رفت اتاق ا/ت و دکتر دست ا/ت رو بخیه زد در واقع ا/ت میخواست خودکشی کنه اگه کوک نفهمیده بود ا/ت زنده نبود به خاطر تاریکی کوک زیاد نتوسته ببینه ولی وقتی ا/ت رو برد بیمارستان اون موقع دیده و الان رفت داخل اتاق
ک : ت خوبی چرا میخواستی خودکشی کنی
ت : چون از زندگی خسته شدم میخوام بمیرم چرا نمیفهمین دیگه این زندگی رو نمی خوام این ازدواج اجباری رو نمی خوام ولم کنین ( با گریه )
ک : فکر میکنی من این ازدواج رو میخوام منم خسته شدم ولی کاریش نمیشه کرد لطفا درکم کن
ت : لطفا بیا طلاق بگیریم لطفا نه تو منو دوست داری نه من تو لطفا
ک : نمیشه بابام نمیزاره ( داشتش میرفت که )
ت : دست کوک رو گرفت و گفت لطفا اگه طلاق نگیریم خودمو میکشم قسم میخورم ( با صدای گرفته و گریه )
ک : متاسفم ( با ناراحتی )
ت : 😭😭😭 خدایا کمکم کن من این زندگی رو نمی خوام .
پایان
امیدوارم دوست داشته باشید
۹.۷k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.