پارت۱۱
کوک ویو
رسیدم خونه لباسمو عوض کردمو رفتم به ات سر بزنم بیدار شده بود
کوک:سرت بهتره
ات:آره
کوک
چشماش قرمز بود رفتم جلو
چونشو گرفتم و سرشو اوردم بالا
کوک:گریه کردی ؟
ات :نه
کوک:دروغ نگو پس چرا چشمات سرخه
ات:آره گریه کردم
کوک:چرا
ات:دلم براش تنگ شده
کوک:برای جیمین؟
ات:نه لارا
کوک:لا....لارا
ات:اون دوستم بود آخرین بار تو جنگل دیدمش تا وقتی که جیمین منو اورد اینجا
کوک:اون زندس
ات:تو میشناسیش
کوک:اون دوست دخترم بود فکر کردم مرده
ات:پس اون پسری که لارا میگفت تو بودی اون نمرده مجبور بود این دروغ رو بگه
کوک:چرا؟؟
یه پسره خیلی لارارو دوست داشت اون لارا رو با جون تو تهدید میکرد
اگه بهت میگفت جدا بشیم تو قبول نمی کردی
برای همین این نقشه رو کشید
کوک:اون الان کجاست؟؟
ات :نمی دونم ولی میتونم ببرمت به اون جنگل
کوک:حالا حاضر میشم
ات:ولی یه شرط دارم
کوک:چه شرطی
رسیدم خونه لباسمو عوض کردمو رفتم به ات سر بزنم بیدار شده بود
کوک:سرت بهتره
ات:آره
کوک
چشماش قرمز بود رفتم جلو
چونشو گرفتم و سرشو اوردم بالا
کوک:گریه کردی ؟
ات :نه
کوک:دروغ نگو پس چرا چشمات سرخه
ات:آره گریه کردم
کوک:چرا
ات:دلم براش تنگ شده
کوک:برای جیمین؟
ات:نه لارا
کوک:لا....لارا
ات:اون دوستم بود آخرین بار تو جنگل دیدمش تا وقتی که جیمین منو اورد اینجا
کوک:اون زندس
ات:تو میشناسیش
کوک:اون دوست دخترم بود فکر کردم مرده
ات:پس اون پسری که لارا میگفت تو بودی اون نمرده مجبور بود این دروغ رو بگه
کوک:چرا؟؟
یه پسره خیلی لارارو دوست داشت اون لارا رو با جون تو تهدید میکرد
اگه بهت میگفت جدا بشیم تو قبول نمی کردی
برای همین این نقشه رو کشید
کوک:اون الان کجاست؟؟
ات :نمی دونم ولی میتونم ببرمت به اون جنگل
کوک:حالا حاضر میشم
ات:ولی یه شرط دارم
کوک:چه شرطی
۲۳.۲k
۰۱ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.