یک روز عادی در بنگتن
ته: کوک میگم تنگه
کوک: ته گشاده
ته: کوک هنوز تنگه
کوک: تهیونگ گشاده تو گشادش کردی
ته: تخیرم هنوز تنگه مثل اولش
کوک: اه تهیونگ بحث نکن تو توی مهمونی گشادش کردی
جیهوپ: ساکت یونگی بیدار میشع تهیونگ کوک راست میگه گشادش کردی
نامجون: اینحا چخبرع چی گشاده؟
کوک: تهیونگ با این لعنتیای گندش گشادش کرد
جین: چخبره؟ چیو گشاد کرد؟
کوک: تهیونگ شلوار تنگ یونگی رو پوشید گشادش کرد الان میگه مثل اولشه
(خانوادت از ذهن مریضت خبر دارن؟)
کوک: ته گشاده
ته: کوک هنوز تنگه
کوک: تهیونگ گشاده تو گشادش کردی
ته: تخیرم هنوز تنگه مثل اولش
کوک: اه تهیونگ بحث نکن تو توی مهمونی گشادش کردی
جیهوپ: ساکت یونگی بیدار میشع تهیونگ کوک راست میگه گشادش کردی
نامجون: اینحا چخبرع چی گشاده؟
کوک: تهیونگ با این لعنتیای گندش گشادش کرد
جین: چخبره؟ چیو گشاد کرد؟
کوک: تهیونگ شلوار تنگ یونگی رو پوشید گشادش کرد الان میگه مثل اولشه
(خانوادت از ذهن مریضت خبر دارن؟)
۴.۸k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.