♡I'm Army♡ ♡پارت ۶♡
ات: با کوک سلام کردم و رفتم تو اتاقم تا یک نفس راحت بکشم که در زدن
ات: بیا تو که یهو کوک اومد تو دستو پام و گم کردم
کوک: ام خب من واسه ی اون روز که عذر خواهی بهت بدهکارم نباید ادامه میدادم.
ات: نه اشتباه از من بود ببخشید
کوکی : بیا مثل دفعه ی پیش هردومون همو ببخشیم
ات: باش
و هردو زدیم زیر خنده که کوک رفت بیرون
ات: وایی راحت شدم داشتم میمردم ها و شروع کردم به وسایلم و بردن تو ماشین
پی دی نیم: ات تو با تهیونگ بیا مینسو توهم با کوک بیا
ات: چشم
مینسو: چشم
رفتم سوار ماشین تیهونگ شدم
تهیونگ: سلام
ات: سلام
تیهونگ: خیلی دختر خوشگلی بود انگار یک چیزی داشت که بقیه نداشتن
تو ماشین کوک:
مینسو : سلام
کوک : سلام
کوک تو ذهنش : حالا چی می شد ات ک میفرستادن تو ماشین من صبر کن ببینم اصلا چرا من به این فکر می کنم حالا انگار چه فرقی داره با بقیه ی دخترا فوقش فرشتس دیگه وایی این چی بود گفتم فرشته پی بود این وسط
بعد رسیدیم فرودگاه
ات : داشتم چمدونم و برمیداشتم که افتادم که یهو تیهونگ و کوک اومدن بالا سرم
کوک و تیهونگ: حالت خوبه با نگرانی
ات: اره خوبم مرسی و پاشدم و چمدونم و دادم به مسئولش کوک: باید بیشتر مواظب باشی
تهیونگ: لطفا مراقب خودت باش و انقدر من و نتسون
ات : باشه( با لبخنده ی که پشتش پر سوال بود)
کوک: این چه حرفی بود تیهونگ زد اصلا چه معنی اصلا من چرا دارم حسودی میکنم
ات: شماره ی صندلیم و نگاه کردم ک رفتم نشستم که دیدم جیمین کنارمه
جیمین: سلام ات
ات: سلام
هواپیما بلند شد ولی یهو یک تکون بد خورد و منم ترس از هواپیما داشتم و خودم ک پرت کردم تو بغل جیمین ک گریه کردم
جیمین: او ات نگرام نباش یک تکون ساده بود گریه نکن اروم باش
از زبون کوک:
یهو هواپیما تکون خورد و ات یهو پرید تو بغل جیمین نمیدونم چرا میخواستم برم اونجا و ات و از بعل جیمین بکشم و از یک طرف دلم میخواست جای جیمین میبودم
از زبون تهیونگ
هواپیما بلند شد که یهو یک تکون خورد و ات افتاد رو جیمین داشتم از حرص میمردم در حدی که میخواستم جیمین و جر بدم
از زبون جیمین :
هواپیما بلند شد که یک تکو خورد و ات اومد بغلم و شروع کرد به گریه کردن و منم شروع کردم به دل داری دادنش ولی چرا حس خوبی داشتم از کی طرفم حس میکردم دونفر میخوان بکشنم ولی اهمیت ندادم و ات و تو بغلم گرفت
ات: بیا تو که یهو کوک اومد تو دستو پام و گم کردم
کوک: ام خب من واسه ی اون روز که عذر خواهی بهت بدهکارم نباید ادامه میدادم.
ات: نه اشتباه از من بود ببخشید
کوکی : بیا مثل دفعه ی پیش هردومون همو ببخشیم
ات: باش
و هردو زدیم زیر خنده که کوک رفت بیرون
ات: وایی راحت شدم داشتم میمردم ها و شروع کردم به وسایلم و بردن تو ماشین
پی دی نیم: ات تو با تهیونگ بیا مینسو توهم با کوک بیا
ات: چشم
مینسو: چشم
رفتم سوار ماشین تیهونگ شدم
تهیونگ: سلام
ات: سلام
تیهونگ: خیلی دختر خوشگلی بود انگار یک چیزی داشت که بقیه نداشتن
تو ماشین کوک:
مینسو : سلام
کوک : سلام
کوک تو ذهنش : حالا چی می شد ات ک میفرستادن تو ماشین من صبر کن ببینم اصلا چرا من به این فکر می کنم حالا انگار چه فرقی داره با بقیه ی دخترا فوقش فرشتس دیگه وایی این چی بود گفتم فرشته پی بود این وسط
بعد رسیدیم فرودگاه
ات : داشتم چمدونم و برمیداشتم که افتادم که یهو تیهونگ و کوک اومدن بالا سرم
کوک و تیهونگ: حالت خوبه با نگرانی
ات: اره خوبم مرسی و پاشدم و چمدونم و دادم به مسئولش کوک: باید بیشتر مواظب باشی
تهیونگ: لطفا مراقب خودت باش و انقدر من و نتسون
ات : باشه( با لبخنده ی که پشتش پر سوال بود)
کوک: این چه حرفی بود تیهونگ زد اصلا چه معنی اصلا من چرا دارم حسودی میکنم
ات: شماره ی صندلیم و نگاه کردم ک رفتم نشستم که دیدم جیمین کنارمه
جیمین: سلام ات
ات: سلام
هواپیما بلند شد ولی یهو یک تکون بد خورد و منم ترس از هواپیما داشتم و خودم ک پرت کردم تو بغل جیمین ک گریه کردم
جیمین: او ات نگرام نباش یک تکون ساده بود گریه نکن اروم باش
از زبون کوک:
یهو هواپیما تکون خورد و ات یهو پرید تو بغل جیمین نمیدونم چرا میخواستم برم اونجا و ات و از بعل جیمین بکشم و از یک طرف دلم میخواست جای جیمین میبودم
از زبون تهیونگ
هواپیما بلند شد که یهو یک تکون خورد و ات افتاد رو جیمین داشتم از حرص میمردم در حدی که میخواستم جیمین و جر بدم
از زبون جیمین :
هواپیما بلند شد که یک تکو خورد و ات اومد بغلم و شروع کرد به گریه کردن و منم شروع کردم به دل داری دادنش ولی چرا حس خوبی داشتم از کی طرفم حس میکردم دونفر میخوان بکشنم ولی اهمیت ندادم و ات و تو بغلم گرفت
۵۳.۹k
۱۷ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.