دکتر هوشنگ خان اعظمی بیرانوند
دکتر هوشنگ خان اعظمی بیرانوند
دکتر هوشنگ اعظمی را مردم لر بیشتر بعنوان دکتری فداکار میشناسند. دکتر هوشنگ خان اعظمی ، نام این پزشک انسان دوست ، بزرگوار ، آزاده و مبارز است . مردی که جان در راه مبارزه با ستم و بیدادگریهای زمانه ی خویش نهاد .چنانچه هنوز پس از گذشت سال ها مردم نام او را در یاد دارند. پزشکی که در خیابان کاشانی کنونی خانه داشت و خانه اش مطبش بود و مطب ایشان خانه همگان بود. او مطبی در خرم آباد داشت که البته در آن هر که را ویزیت میکرد که اکثرا از قشر فقیر بودند پول نمیگرفت و حتی گاهی پول دارو و دوایشان را از جیب خودش میداد. حتی در آن سالها از بیمارستان تهران و اصفهان (بخاطر اینکه با نمره ی عالی از دانشگاه پزشگی مدرک گرفته بود)دعوتنامه دریافت کرد که به آنجا برود و با حقوق عالی و مزایای زیاد مشغول کار شود.اما قبول نکرد و گفت که تنها آرزویم خدمت به مردم مظلوم لر می باشد که در حق شان ظلم شده. وی را بخاطر شباهت زیاد اش با چگوارا انقلابی آرژانتینی( که انقلاب کوبا مدیون وی میباشد.) معمولا چگوارای لرستان یا چگوارای ایران نامیده اند.زیرا هر دوی آنها دکترهایی انقلابی و چریک بوده اند. هوشنگ خان فرزند مرتضی اعظمی بود. وی همیشه این فکر را در سر می پروراند که روزی بتواند مردم لر را نسبت به حقوق شان و ظلمی که به آنها وارد می شود آگاه کند.
دکتر هوشنگ اعظمی در سال 1315 متولدشد . بخاطر ترسی که رضا خان از ملت لر و بزرگان و مبارزان لر داشت ،در بدو تولدش، پدرش مرتضی اعظمی (که خود یکی از بزرگان و مبارزان بر علیه ظلم به مردم لر بود) دستگیر و همراه کل خانواده به خراسان تبعید شدند و در کلات نادری تحت نظرقرارداشتند ؛ درسال 1320 پس ا ز تبعید رضاشاه ، پدر دکتر از زندان آزاد و همراه خانواده به لرستان بازگشتند . هوشنگ خان در سال های 29 - 32 به مبارزه سیاسی روی آورد . درسال 1338 در دانشگاه پزشکی اصفهان مشغول تحصیل شد وهمزمان به دانشکده افسری وارد میگردد. پس از یکسال از دانشکده افسری اخراج میشود . در دوران دانشجویی و درسالهای 39 تا 42 باسازمان دانشجویان جبهه ملی فعالیت می کرد و در این دوره چند بار به زندان می افتد . رفیق هوشنگ در این مقطع با گروه رفیق بیژن جزنی آشنا می شود ونقش برجسته ای درتشکیل دادن روشنفکران انقلابی لرستان ایفا میکند و گروهی چریکی سیاسی با نام شاخه ی لرستان تشکیل میدهد. بدنبال دستگیری رفیق بیژن جزنی ویارانش در تهران ، دکتر پیگیر و پرتلاش راه انقلابی آنان را ادامه میدهد . در تابستان سال 1349 مجددا دستگیر و به زندان قزل قلعه تهران منتقل گردید و پس از چندین ماه آزاد میگردد . در خرداد سال 53 به قصد شروع مبارزه مسلحانه به همراه گروهی از چریک ها و آزادیخواهان لر که به او پیوسته بودند به کوه های لرستان رفت و یک مخفیگاه چریکی ایجاد و در آن مخفی گردید و اقدام به مبارزه ی مسلحانه با رژیم کرد.و پیروزی های قابل توجه ای را نیز بدست آورد چنانکه روز به روز جایگاه این گروه در میان مردم لر محبوب تر شد و نام گروه چریکی فدائیان خلق لرستان مدتی موضوع بحث محافل نیز بود. اما در 25 اردیبهشت سال 1355 در حالی که مشغول طراحی و فراهم کردن ملزومات برای یک حمله ی مسلحانه بود در یک در گیری با مزدوران ساواک به شهادت رسید. ساواک از ترس خشم مردم لرستان هیچگاه جرات اعلام خبر شهادت او را نیافت.
البته عده ای اعتقاد دارند که زمانی که به مخفیگاه وی حمله شد از دست ماموران ساواک گریخت و به کوه ها و سپس به عراق رفت و مدتی در بین لرهای عراق زندگی کرد و تا اینک نیز زنده است.
اما چیزی که مطرح است این است که سرنوشت این دلیر مرد لر نامعلوم است.
یکی دیگر از وجوه کمتر شناخته شده ی این مرد بزرگ ، جنبه ی ادبی و پژوهشی اوست که در زیر فهرست وار به چند نمونه از کارهای وی می پردازیم:
مجموعه ی اشعار
چندین داستان کوتاه و نیمه بلند. ( برای نمونه مصاحبه با عزراییل ، غروب دهکده و نوشته ای فلسفی در تحلیل وقایه ی 15 خرداد با نام "جذام
نوشته ای تاریخی – پژوهشی در باره ی مبارزات مردم آنگولا و نقش استعمارگران پرتغال
رساله ی دکترای وی تحت عنوان " نقش محیط و تربیت در پیشگیری بیماریهای جذامی
دکتر هوشنگ اعظمی را مردم لر بیشتر بعنوان دکتری فداکار میشناسند. دکتر هوشنگ خان اعظمی ، نام این پزشک انسان دوست ، بزرگوار ، آزاده و مبارز است . مردی که جان در راه مبارزه با ستم و بیدادگریهای زمانه ی خویش نهاد .چنانچه هنوز پس از گذشت سال ها مردم نام او را در یاد دارند. پزشکی که در خیابان کاشانی کنونی خانه داشت و خانه اش مطبش بود و مطب ایشان خانه همگان بود. او مطبی در خرم آباد داشت که البته در آن هر که را ویزیت میکرد که اکثرا از قشر فقیر بودند پول نمیگرفت و حتی گاهی پول دارو و دوایشان را از جیب خودش میداد. حتی در آن سالها از بیمارستان تهران و اصفهان (بخاطر اینکه با نمره ی عالی از دانشگاه پزشگی مدرک گرفته بود)دعوتنامه دریافت کرد که به آنجا برود و با حقوق عالی و مزایای زیاد مشغول کار شود.اما قبول نکرد و گفت که تنها آرزویم خدمت به مردم مظلوم لر می باشد که در حق شان ظلم شده. وی را بخاطر شباهت زیاد اش با چگوارا انقلابی آرژانتینی( که انقلاب کوبا مدیون وی میباشد.) معمولا چگوارای لرستان یا چگوارای ایران نامیده اند.زیرا هر دوی آنها دکترهایی انقلابی و چریک بوده اند. هوشنگ خان فرزند مرتضی اعظمی بود. وی همیشه این فکر را در سر می پروراند که روزی بتواند مردم لر را نسبت به حقوق شان و ظلمی که به آنها وارد می شود آگاه کند.
دکتر هوشنگ اعظمی در سال 1315 متولدشد . بخاطر ترسی که رضا خان از ملت لر و بزرگان و مبارزان لر داشت ،در بدو تولدش، پدرش مرتضی اعظمی (که خود یکی از بزرگان و مبارزان بر علیه ظلم به مردم لر بود) دستگیر و همراه کل خانواده به خراسان تبعید شدند و در کلات نادری تحت نظرقرارداشتند ؛ درسال 1320 پس ا ز تبعید رضاشاه ، پدر دکتر از زندان آزاد و همراه خانواده به لرستان بازگشتند . هوشنگ خان در سال های 29 - 32 به مبارزه سیاسی روی آورد . درسال 1338 در دانشگاه پزشکی اصفهان مشغول تحصیل شد وهمزمان به دانشکده افسری وارد میگردد. پس از یکسال از دانشکده افسری اخراج میشود . در دوران دانشجویی و درسالهای 39 تا 42 باسازمان دانشجویان جبهه ملی فعالیت می کرد و در این دوره چند بار به زندان می افتد . رفیق هوشنگ در این مقطع با گروه رفیق بیژن جزنی آشنا می شود ونقش برجسته ای درتشکیل دادن روشنفکران انقلابی لرستان ایفا میکند و گروهی چریکی سیاسی با نام شاخه ی لرستان تشکیل میدهد. بدنبال دستگیری رفیق بیژن جزنی ویارانش در تهران ، دکتر پیگیر و پرتلاش راه انقلابی آنان را ادامه میدهد . در تابستان سال 1349 مجددا دستگیر و به زندان قزل قلعه تهران منتقل گردید و پس از چندین ماه آزاد میگردد . در خرداد سال 53 به قصد شروع مبارزه مسلحانه به همراه گروهی از چریک ها و آزادیخواهان لر که به او پیوسته بودند به کوه های لرستان رفت و یک مخفیگاه چریکی ایجاد و در آن مخفی گردید و اقدام به مبارزه ی مسلحانه با رژیم کرد.و پیروزی های قابل توجه ای را نیز بدست آورد چنانکه روز به روز جایگاه این گروه در میان مردم لر محبوب تر شد و نام گروه چریکی فدائیان خلق لرستان مدتی موضوع بحث محافل نیز بود. اما در 25 اردیبهشت سال 1355 در حالی که مشغول طراحی و فراهم کردن ملزومات برای یک حمله ی مسلحانه بود در یک در گیری با مزدوران ساواک به شهادت رسید. ساواک از ترس خشم مردم لرستان هیچگاه جرات اعلام خبر شهادت او را نیافت.
البته عده ای اعتقاد دارند که زمانی که به مخفیگاه وی حمله شد از دست ماموران ساواک گریخت و به کوه ها و سپس به عراق رفت و مدتی در بین لرهای عراق زندگی کرد و تا اینک نیز زنده است.
اما چیزی که مطرح است این است که سرنوشت این دلیر مرد لر نامعلوم است.
یکی دیگر از وجوه کمتر شناخته شده ی این مرد بزرگ ، جنبه ی ادبی و پژوهشی اوست که در زیر فهرست وار به چند نمونه از کارهای وی می پردازیم:
مجموعه ی اشعار
چندین داستان کوتاه و نیمه بلند. ( برای نمونه مصاحبه با عزراییل ، غروب دهکده و نوشته ای فلسفی در تحلیل وقایه ی 15 خرداد با نام "جذام
نوشته ای تاریخی – پژوهشی در باره ی مبارزات مردم آنگولا و نقش استعمارگران پرتغال
رساله ی دکترای وی تحت عنوان " نقش محیط و تربیت در پیشگیری بیماریهای جذامی
۷.۰k
۱۰ آذر ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.