بزرگترین اشتباه (part 7)
بزرگترین اشتباه (part 7)
تاکهمیچی: خوب کاگورا_چان برو توی خونتون و لباس و وسایلی که نیاز داری رو بردار بریم خونه ی چیفویو.
آروم در خونه رو باز کردم. انتظار داشتم هانما توی خونه باشه ولی توی خونه هیچکی نبود. خونه مجردی که برای خودم اجاره کرده بودم هنوز مثل روز اول میدرخشید.
به طبقه بالا رفتم و در اتاقم رو باز کردم.
پرش زمانی بعد از جمع کردن وسایل ها.
در رو بستم و همراهی ا تاکهمیچی و چیفویو به راه افتادیم.
بالاخره بعد از ده دقیقه پیاده روی به خونه ی چیفویو رسیدیم.
تاکهمیچی گفت:خب کاگورا_چان تو چند روز خونه ی چیفویو بمون تا هانما رد مارو پیدا نکنه چون دوست ندارم پیدات کنه و بلایی سرت بیاد باشه؟
+باشه.
تاکهمیچی به راه خودش ادامه داد و رفت.
چیفویو: خوب کاگورا غذا چی دوست داری؟
حس کردم کم کم لپام سرخ شده که چیفویو برگشت و چهره ی سرخ منو دید.
+آه درسته به هرحال تو یک دختری من یک اتاق اضافه هم دارم میتونی بری اونجا.
_ب..بله....ممنون.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بچها دوتا پارت اومده من پارت بعدی هم میزارم🥳🥳
پارت ۷ تقدیم نگاهتون❤
تاکهمیچی: خوب کاگورا_چان برو توی خونتون و لباس و وسایلی که نیاز داری رو بردار بریم خونه ی چیفویو.
آروم در خونه رو باز کردم. انتظار داشتم هانما توی خونه باشه ولی توی خونه هیچکی نبود. خونه مجردی که برای خودم اجاره کرده بودم هنوز مثل روز اول میدرخشید.
به طبقه بالا رفتم و در اتاقم رو باز کردم.
پرش زمانی بعد از جمع کردن وسایل ها.
در رو بستم و همراهی ا تاکهمیچی و چیفویو به راه افتادیم.
بالاخره بعد از ده دقیقه پیاده روی به خونه ی چیفویو رسیدیم.
تاکهمیچی گفت:خب کاگورا_چان تو چند روز خونه ی چیفویو بمون تا هانما رد مارو پیدا نکنه چون دوست ندارم پیدات کنه و بلایی سرت بیاد باشه؟
+باشه.
تاکهمیچی به راه خودش ادامه داد و رفت.
چیفویو: خوب کاگورا غذا چی دوست داری؟
حس کردم کم کم لپام سرخ شده که چیفویو برگشت و چهره ی سرخ منو دید.
+آه درسته به هرحال تو یک دختری من یک اتاق اضافه هم دارم میتونی بری اونجا.
_ب..بله....ممنون.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بچها دوتا پارت اومده من پارت بعدی هم میزارم🥳🥳
پارت ۷ تقدیم نگاهتون❤
۳.۲k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.