Love warning
part:14
چند روز بعد
ویو لیا: تعجب میکردم که چرا این ۵ روز کاری باهام نداشت در اتاق رو هم قفل نمیکرد... ولی من پایین نمیرفتم.. چون یا باقیافه ی نحسش(قیافه ی خودت نحسه بیشور به بچم نگو) روبهرو میشم یا هم بهم گیر میده و یا که خدمه ها در موردم حرف میزنن زخم دستم یکم بهتر شده بود ساعت نزدیک۴:۳۰ بود که یهو دستگیره ی در تکون خورد ویکی اومد داخل از ترس پشتم رو کردم به در روی صندلی نشسته بودم گفتم
لیا:اجوما.... من چیزی نمیخورم
کوک: منم نگفتم گشته یا چیزی میخوری(لیا برگشت سمت کوک)
لیا: چکارم داری
کوک: چند روزی هست مفت خور شدی
لیا: میگم چکارم داری
کوک: امشب باید....(در اتاق رو میبنده و خودش میره سمت تخت)... امشب باید یه کاری برام بکنی
لیا:چکا..ر؟
کوک: هنوز نه شب شده نه من گفتم باید چکار کنی چرا دست وپاتو گم کردی....ترسیدی(با حالت مسخره کنندهای میگه)
لیا: کی.. من..هه چرت نگو(یهو کوک با لحن جدی میگه)
کوک: امشب باید با من به یه کلوپ بیای...چون وچرا هم نپرس..... باید خودتو جای دوست دخترم جا بزنی
لیا:(اخم میکنه)...کی من!.... برو به همونایی که هر شب زیرت میخوابن بگو من نمیتونم
کوک: مثل اینکه یادت رفته تو هم زیرم میخوابی
لیا:........
کوک: یه ارایشگر میارم لباستم خودم انتخاب میکنم... تا ساعت ۶ میتونی حمام بری یا استراحت کنی
لیا: من نمیخوام...من(کوک میپره وسط حرفش)
کوک: تو چی هااا(داد)
ویو لیا: داشت میومد سمتم از روی صندلی بلند شدم که فاصلمون به اندازه ی نیم متر بود
کوک: تو چی هااا نگفتی
لیا: من.. نمیخوام به عنوان دوست دخترت نقش بازی کنم. اصن اگه این کارو نکنم مثلا میخوای چکارم کنی!!؟
کوک: تو برده ی منی یادت که نرفته هر کار بگم باید انجام بدی
لیا: من نمیخوام.. حالا هم گمشو بیرون(داد)
ویوکوک: اعصابمو خورد کرد یه گلدون شیشه ای روی میز بود رفتم سمتش و...
ادامه دارد...
لطفا حمایت کنید
چند روز بعد
ویو لیا: تعجب میکردم که چرا این ۵ روز کاری باهام نداشت در اتاق رو هم قفل نمیکرد... ولی من پایین نمیرفتم.. چون یا باقیافه ی نحسش(قیافه ی خودت نحسه بیشور به بچم نگو) روبهرو میشم یا هم بهم گیر میده و یا که خدمه ها در موردم حرف میزنن زخم دستم یکم بهتر شده بود ساعت نزدیک۴:۳۰ بود که یهو دستگیره ی در تکون خورد ویکی اومد داخل از ترس پشتم رو کردم به در روی صندلی نشسته بودم گفتم
لیا:اجوما.... من چیزی نمیخورم
کوک: منم نگفتم گشته یا چیزی میخوری(لیا برگشت سمت کوک)
لیا: چکارم داری
کوک: چند روزی هست مفت خور شدی
لیا: میگم چکارم داری
کوک: امشب باید....(در اتاق رو میبنده و خودش میره سمت تخت)... امشب باید یه کاری برام بکنی
لیا:چکا..ر؟
کوک: هنوز نه شب شده نه من گفتم باید چکار کنی چرا دست وپاتو گم کردی....ترسیدی(با حالت مسخره کنندهای میگه)
لیا: کی.. من..هه چرت نگو(یهو کوک با لحن جدی میگه)
کوک: امشب باید با من به یه کلوپ بیای...چون وچرا هم نپرس..... باید خودتو جای دوست دخترم جا بزنی
لیا:(اخم میکنه)...کی من!.... برو به همونایی که هر شب زیرت میخوابن بگو من نمیتونم
کوک: مثل اینکه یادت رفته تو هم زیرم میخوابی
لیا:........
کوک: یه ارایشگر میارم لباستم خودم انتخاب میکنم... تا ساعت ۶ میتونی حمام بری یا استراحت کنی
لیا: من نمیخوام...من(کوک میپره وسط حرفش)
کوک: تو چی هااا(داد)
ویو لیا: داشت میومد سمتم از روی صندلی بلند شدم که فاصلمون به اندازه ی نیم متر بود
کوک: تو چی هااا نگفتی
لیا: من.. نمیخوام به عنوان دوست دخترت نقش بازی کنم. اصن اگه این کارو نکنم مثلا میخوای چکارم کنی!!؟
کوک: تو برده ی منی یادت که نرفته هر کار بگم باید انجام بدی
لیا: من نمیخوام.. حالا هم گمشو بیرون(داد)
ویوکوک: اعصابمو خورد کرد یه گلدون شیشه ای روی میز بود رفتم سمتش و...
ادامه دارد...
لطفا حمایت کنید
۱۰.۹k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.