فیک ازدواج اجباری
پارت ۷
ادامه ویو جیمین
کنار یونگی رو مبل نشسته بودم داشتیم حرف میزدم که یه چیزی یادم آمد پس گفتم
@ هی یونگی میدونی کوک داره ازدواج میکنه
یونگ : اره با کی
@ با جیا
یونگی ، جیا خود مون
@ اره فردا عروسیه
یونگی : پس بگو چرا یونا مجبورم کرد بریم خرید
خلاصه که کلی حرف زدن ( دست ادمین شکست ) شام خوردن جیمین رفت خونه ش
ویو جیا بعد رفتن کوک
وای خدا من الان با چه روی تو چشماش نگاه کنم کلیدمو از تو کیفم در آوردم در باز کردم که با سکوتی مواجع شدم این نشون دهنده این بود که اون عوضی نیست خدا شکر داشتم شام درست میکردم که صدا پیامک از گوشیم آمد رفتم نگاه کردم دیدم کوک پیامم داده
پیام هاشون
_ سلام جیا فردا ساعت ۱۰ آماده باش میام دنبالت
سلام باشه شب بخیر
_ بای
رفتم یکم تو گوشی گشتم که خوابم برد
خوب اینم پارت ۸ برای یکی از فالوارمون
شرط پارت بعد
1۲ لایک
۵ کامنت هر کامنت یکی حساب میشه
ادامه ویو جیمین
کنار یونگی رو مبل نشسته بودم داشتیم حرف میزدم که یه چیزی یادم آمد پس گفتم
@ هی یونگی میدونی کوک داره ازدواج میکنه
یونگ : اره با کی
@ با جیا
یونگی ، جیا خود مون
@ اره فردا عروسیه
یونگی : پس بگو چرا یونا مجبورم کرد بریم خرید
خلاصه که کلی حرف زدن ( دست ادمین شکست ) شام خوردن جیمین رفت خونه ش
ویو جیا بعد رفتن کوک
وای خدا من الان با چه روی تو چشماش نگاه کنم کلیدمو از تو کیفم در آوردم در باز کردم که با سکوتی مواجع شدم این نشون دهنده این بود که اون عوضی نیست خدا شکر داشتم شام درست میکردم که صدا پیامک از گوشیم آمد رفتم نگاه کردم دیدم کوک پیامم داده
پیام هاشون
_ سلام جیا فردا ساعت ۱۰ آماده باش میام دنبالت
سلام باشه شب بخیر
_ بای
رفتم یکم تو گوشی گشتم که خوابم برد
خوب اینم پارت ۸ برای یکی از فالوارمون
شرط پارت بعد
1۲ لایک
۵ کامنت هر کامنت یکی حساب میشه
۴.۶k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.