عشق یا قتل پارت ۶
پ ۶ ق ۱ : صدای دو نفر ک حرف میزدن اومد. ترسیدم دور و برو نگاه کردم سریع رفتم پشت یه پرده.یکی از صداش انگار یونگی بود اون یکی رو نفهمیدم
یونگی: نه بابا از فردا با صورت جدیدش آشنا میشه
ناشناس : بیچاره چه عاقبتی داره چه مرگی
یونگی : حالا ندیدی که رییس چه معامله ای با........
بقیه صداشون رو نفهمیدم منظورشون کی بود؟ داشتن راجب کی حرف میزدن؟ چجور معامله ای؟ دوباره ذهنم پر سوال شد ولی باید میرفتم نگاهی انداختم کسی نبود اومدم بیرون و سریع از پله ها زدم پایین در حیاط رو باز کردم و رفتم ت حیاط در پشتی رو دیدم که دو نفر اومد و سریع کنار دیواره حوضچه خم شدم اونا که رد شدن همونطوری خمیده رفتم جلو از لا به لای درختا رفتم و کنار در نشستم نگاهی انداختم کسی نبود بهترین فرصت نصیبم شده بود! سریع در و باز کردم و رفتم بیرون و در و بستم حالا دیگه از خونه خارج شده بودم! نفسی کشیدم و لبخندی زدم
پ ۶ ق ۲ : الان فقط باید دنبال ماشین میگشتم به طرفی که گفته بود رفتم باید همین دور و ورا باشه جینهو گفت ک شبیه تویتا هست دیدمش لبخندی زدم و دویدم سوار ماشین شدم وقتی نگاه کردم تهیونگ نبود! بابابزرگ بود! جای لبخندمو ترس و وحشت پر کرد به جلو اشاره کرد نگاه کردم تهیونگ و جینهو رو گرفته بودن سریع پیاده شدم و دویدم که بابام گرفتتم
+ ولم کن ... تهیونگ .... جینهو .... ولم کن
که با یه سیلی مزه خون و تو دهنم حس کردم
آقای مین( بابابزرگ ) : فک کردی میزارم نابودم کنی؟
/فلش بک /
(راوی):
بابای ا/ت داشت از جلو اتاقشون رد میشد صداشون رو شنید و وایستاد جلو در و گوششو نزدیک کرد
جینهو : من فراریت میدم و خودم جای تو میرم
ا/ت : چطوری؟
جینهو : نقشه رو توضیح داد
ا/ت : آره خیلی خوبه بعد منم میتونم برم از اون معذرت بخوام
بابای ا/ت تو دلش گفت
هع واقعا فک کرده
بعد رفت پیش آقای مین تو دفتر کارش
آقای مین: چی شده باز؟
+ ا/ت اون فرار میکنه
- پوز خندی زد.........چطوری؟
+ همه چی رو مو به مو گفت
بعد گفتن همه چی اونجایی که تهیونگ قرار بود بیاد رو زیر نظر داشتن
- مطمئنی میاد.
+ اهوم ..... اوناهاش اومد
/ پایان فلش بک/
( ا/ت )
+ هق هق هق
تهیونگ : عوضی به ا/ت چیکار داری مادر نزاییدت بیشعور عوضی گوه
بابابزرگ جلوی تهیونگ وایستاد
آقای مین: از نوه ام فاصله میگیری کیم تهیونگ
یونگی: نه بابا از فردا با صورت جدیدش آشنا میشه
ناشناس : بیچاره چه عاقبتی داره چه مرگی
یونگی : حالا ندیدی که رییس چه معامله ای با........
بقیه صداشون رو نفهمیدم منظورشون کی بود؟ داشتن راجب کی حرف میزدن؟ چجور معامله ای؟ دوباره ذهنم پر سوال شد ولی باید میرفتم نگاهی انداختم کسی نبود اومدم بیرون و سریع از پله ها زدم پایین در حیاط رو باز کردم و رفتم ت حیاط در پشتی رو دیدم که دو نفر اومد و سریع کنار دیواره حوضچه خم شدم اونا که رد شدن همونطوری خمیده رفتم جلو از لا به لای درختا رفتم و کنار در نشستم نگاهی انداختم کسی نبود بهترین فرصت نصیبم شده بود! سریع در و باز کردم و رفتم بیرون و در و بستم حالا دیگه از خونه خارج شده بودم! نفسی کشیدم و لبخندی زدم
پ ۶ ق ۲ : الان فقط باید دنبال ماشین میگشتم به طرفی که گفته بود رفتم باید همین دور و ورا باشه جینهو گفت ک شبیه تویتا هست دیدمش لبخندی زدم و دویدم سوار ماشین شدم وقتی نگاه کردم تهیونگ نبود! بابابزرگ بود! جای لبخندمو ترس و وحشت پر کرد به جلو اشاره کرد نگاه کردم تهیونگ و جینهو رو گرفته بودن سریع پیاده شدم و دویدم که بابام گرفتتم
+ ولم کن ... تهیونگ .... جینهو .... ولم کن
که با یه سیلی مزه خون و تو دهنم حس کردم
آقای مین( بابابزرگ ) : فک کردی میزارم نابودم کنی؟
/فلش بک /
(راوی):
بابای ا/ت داشت از جلو اتاقشون رد میشد صداشون رو شنید و وایستاد جلو در و گوششو نزدیک کرد
جینهو : من فراریت میدم و خودم جای تو میرم
ا/ت : چطوری؟
جینهو : نقشه رو توضیح داد
ا/ت : آره خیلی خوبه بعد منم میتونم برم از اون معذرت بخوام
بابای ا/ت تو دلش گفت
هع واقعا فک کرده
بعد رفت پیش آقای مین تو دفتر کارش
آقای مین: چی شده باز؟
+ ا/ت اون فرار میکنه
- پوز خندی زد.........چطوری؟
+ همه چی رو مو به مو گفت
بعد گفتن همه چی اونجایی که تهیونگ قرار بود بیاد رو زیر نظر داشتن
- مطمئنی میاد.
+ اهوم ..... اوناهاش اومد
/ پایان فلش بک/
( ا/ت )
+ هق هق هق
تهیونگ : عوضی به ا/ت چیکار داری مادر نزاییدت بیشعور عوضی گوه
بابابزرگ جلوی تهیونگ وایستاد
آقای مین: از نوه ام فاصله میگیری کیم تهیونگ
۶۴.۴k
۲۹ خرداد ۱۴۰۰