"تو" را،
"تو" را،
براى تمامِ روزهاى خوبى كه هنوز نيامده است،
مىخواهم...
تو را براى خندههاى از تهِ دل
تو را براى ِيك حالِ خوب
تو را براى تمامِ دوست داشتنهاى به موقع،
تو را براى يك خيالِ راحت،
مىخواهم...
در اين آشفته بازارِ دوست داشتنهاىِ ساعتى،
وقتِ آمدن نيست جانم
كمى صبر كن!
و عاشقى را از بَر شو
كه وقتى آمدى
كه وقتى" با پاىِ خودَت آمدى"
بمانى برايم...
تمامِ لذتِ دوست داشتن،
همين است كه آدمها
نه با اصرار
كه با پاىِ خودشان بيايند
و بمانند براىِ هميشه
كه تا آخرِ عمر،
هر لحظه براىِ هم جان دهند
آمدنت ولى حالا؛
فقط و فقط معناى عشق را خراب ميكند...
براى تمامِ روزهاى خوبى كه هنوز نيامده است،
مىخواهم...
تو را براى خندههاى از تهِ دل
تو را براى ِيك حالِ خوب
تو را براى تمامِ دوست داشتنهاى به موقع،
تو را براى يك خيالِ راحت،
مىخواهم...
در اين آشفته بازارِ دوست داشتنهاىِ ساعتى،
وقتِ آمدن نيست جانم
كمى صبر كن!
و عاشقى را از بَر شو
كه وقتى آمدى
كه وقتى" با پاىِ خودَت آمدى"
بمانى برايم...
تمامِ لذتِ دوست داشتن،
همين است كه آدمها
نه با اصرار
كه با پاىِ خودشان بيايند
و بمانند براىِ هميشه
كه تا آخرِ عمر،
هر لحظه براىِ هم جان دهند
آمدنت ولى حالا؛
فقط و فقط معناى عشق را خراب ميكند...
۴۲۳
۱۷ آبان ۱۴۰۳