فیک کوک ( پشیمونم) پارت ۱۵
از زبان ا/ت
منشی گفت : نمیدونم خانم فقط گفتن به شما بدم
بسته رو باز کردم یه فلش بود
گفتم : فکر کنم این همون فلشی هست که شریک آمریکایی قرار بود بفرسته جونگ کوک گفت : باشه پس بریم اتاق کنفرانس نگاش کنیم
رفتیم اتاق کنفرانس جز منو جونگ کوک کسی نبود
همه چراغا رو خاموش کردم و فلش رو به لپ تاپ وصل کردم تصویرش افتاد روی پرده مانیتور
فایل رو پلی کردم و برگشتم که برم پیشه جونگ کوک یه صدای آشنا شنیدم
برگشتم سمته پرده مانیتور که قیافه کسی که یه روزی بهترین دوستم بود رو شنیدم ( پسره دوستش ) جانگ مین بود
( جانگ مین از بچگی با ا/ت بزرگ شده صمیمی ترین پوسته ا/ت بوده کم کم عاشقه ا/ت میشه ولی میفهمه که سرطان داره و سه سال پیش یه روز بدون خداحافظی با ا/ت میزاره و میره )
جانگ مین چقدر تغییر کرده بود
گفت : سلام ا/ت امیدوارم خوب باشی من دیشب فهمیدم که ازدواج کردی بهت تبریک میگم فکر کنم به آرزوت که همیشه میگفتی با کسی که واقعا عاشقشی میخوای ازدواج کنی رسیدی
با چشمای اشک آلودم برگشتم سمته جونگ کوک و نگاش کردم
جانگ مین ادامه داد : ا/ت دوستی که باهات داشتم باعث شد عاشقت بشم خیلی دوست داشتم اینو رو در رو بهت اعتراف کنم اما زندگی فرصتش رو بهم نداد ۳ سال پیش مجبور شدم از پیشت برم چون سرطان داشتم درست قبل از اینکه خبره ازدواجت رو بشنوم دکترا ازم قطع امید کردن خوشحالم که ازدواج کردی و پیشه کسی که هستی خوشحالی دوست دارم.
چشمام اشک ریختن رو تموم نمیکردن قلبم درد میکرد جونگ کوک اومد جلوم وایستاد و پیشونیم رو تکیه دادم بهش الان واقعا کسی رو میخواستم که روی شونه هاش گریه کنم
منشی گفت : نمیدونم خانم فقط گفتن به شما بدم
بسته رو باز کردم یه فلش بود
گفتم : فکر کنم این همون فلشی هست که شریک آمریکایی قرار بود بفرسته جونگ کوک گفت : باشه پس بریم اتاق کنفرانس نگاش کنیم
رفتیم اتاق کنفرانس جز منو جونگ کوک کسی نبود
همه چراغا رو خاموش کردم و فلش رو به لپ تاپ وصل کردم تصویرش افتاد روی پرده مانیتور
فایل رو پلی کردم و برگشتم که برم پیشه جونگ کوک یه صدای آشنا شنیدم
برگشتم سمته پرده مانیتور که قیافه کسی که یه روزی بهترین دوستم بود رو شنیدم ( پسره دوستش ) جانگ مین بود
( جانگ مین از بچگی با ا/ت بزرگ شده صمیمی ترین پوسته ا/ت بوده کم کم عاشقه ا/ت میشه ولی میفهمه که سرطان داره و سه سال پیش یه روز بدون خداحافظی با ا/ت میزاره و میره )
جانگ مین چقدر تغییر کرده بود
گفت : سلام ا/ت امیدوارم خوب باشی من دیشب فهمیدم که ازدواج کردی بهت تبریک میگم فکر کنم به آرزوت که همیشه میگفتی با کسی که واقعا عاشقشی میخوای ازدواج کنی رسیدی
با چشمای اشک آلودم برگشتم سمته جونگ کوک و نگاش کردم
جانگ مین ادامه داد : ا/ت دوستی که باهات داشتم باعث شد عاشقت بشم خیلی دوست داشتم اینو رو در رو بهت اعتراف کنم اما زندگی فرصتش رو بهم نداد ۳ سال پیش مجبور شدم از پیشت برم چون سرطان داشتم درست قبل از اینکه خبره ازدواجت رو بشنوم دکترا ازم قطع امید کردن خوشحالم که ازدواج کردی و پیشه کسی که هستی خوشحالی دوست دارم.
چشمام اشک ریختن رو تموم نمیکردن قلبم درد میکرد جونگ کوک اومد جلوم وایستاد و پیشونیم رو تکیه دادم بهش الان واقعا کسی رو میخواستم که روی شونه هاش گریه کنم
۱۱۲.۸k
۰۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.