چشم هایم جاسوس بودند؛ هر بار که تو را ملاقات می کردم، خبر
چشمهایم جاسوس بودند؛ هر بار که تو را ملاقات میکردم، خبرش را به قلبم میرساندند و او هم از شوق اینکه در حضور توست، کودکانه بالا و پایین میپرید.
۷.۶k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.